سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

کلماتی چون گوهر... یا گوهرهایی از کلمات

به من بگو  نگو، نمیگویم، اما نگو نفهم، که نمی توانم، من می فهمم.
دکتر علی شریعتی

شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.
کیم وو چونگ

اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
مارکز

بهترین راه پیش بینی آینده، ساختن آن است.
برایان تریس

در درون جسارت، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.
گوته

هر کجا می روی، با تمام قلبت برو.
ناشناس

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند.
تاگور

سرمایه های هر دلی، حرفهایی است که برای گفتن داره.
ناشناس

زنانیکه می خواهند مرد باشند، زنانی هستند که نمی دانند زن هستند.
الکساندر دوما

شانس هرگز کافی نیست.
اندرو متیوس

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند .
مارکز

قانون احتمالات یادت نره ، بالاخره یک نفر خواهد گفت بله.
آنتونی رابینز

اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید، در هر دو صورت درست فکر کرده اید.
آنتونی رابینز

وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است .
لارو شفوکو

در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ، پیروزی نوعی عشق است.
امرسون

دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی، دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی.
ناشناس

عشق، فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد.
ناشناس

عشق یعنی ترس از دست دادن تو.
ایتالیائی

موفقیت: یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن.
توماس ادیسون

مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم.
هولمز

سعی نکنیم بهتر یا بدنر از دیگران باشیم، بکوشیم نسبت به خوذمان بهترین باشیم.
مارکوس گداویر

مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم.
ویلیام جیمز

تنها بنائی که هر چه بیشتر بلرزه، محکمتر می شه، دل آدمی است. 
ناشناس

یه چیزهایی مثل شوخی: خدا رو شکر سایه یه دولت مردمی بالا سرمونه!

 می دونید بعضی وقت ها فکر می کنم ما باید خیلی خدا رو شاکر باشیم(که هستیم البته) از این که سایه یک دولت مردمی بالای سرمون هست (چه دلیلی برای مردمی بودن بالاتر از این که بنده خدا این آقای دکتراحمدی نژاد اصلا از خیلی از خود مردم هم مردمی تر و شرتی پرتی تره!!)...

منظور اینه که آدم یه وقت هایی یه خبرهایی می شنوه و یه چیزهایی به این عقل فضولش می رسه که اگه ساعت سه بعد نصفه شب هم باشه... هی تو جاش دنده به دنده می شه و خوابش نمی بره... مثل من که دیشب صد دفعه گفتم ... استغفرالله... این یه ذره عقل و شعور هم برا ما شده شیطان رجیم...! هی می خواد یه چیزهایی رو القاء کنه...!... خب البته برای من هم مثل شما! واضح و مبرهن است که اینها همه اش ترفندهای استکبار جهانیه ... حالا اگه این "رسانه ملی" هم از روی بی تدبیری یه خبر از "حجم کاسبی ببخشید طرح فروش فیش! تلفن همراه" و یه گزارش هم از "پیشرفته تر بودن بعضی امورات مشابه در سودان" خونده... خب نباید ما اینقدر ساده لوح باشیم که فریب بخوریم و خدانکرده به شرکت مخابرات که الان دیگه خودش یه هوا مقدس هم هست!! بدبین بشیم... نعوذبالله! تنها لازمه بدونیم که این گوینده خبر "رسانه ملی" همون زبون استکبار بوده که از تو تلویزیون خونه ما دراز شده!

خبر: ظرف بهمن ماه... شرکت مخابرات... دو هزار و پانصد میلیارد تومن (شما بخونید دو و نیم تریلیارد تومن)، فیش موبایل فروخت به مردم نجیب ایران!!

اون خبرنگار هم که "رسانه ملی" سرخود فرستاده سودان، چه بسا که اونجاها فریب یه کسی رو خورده که تو گزارش دیشب اش  می گه: واگذاری خط تلفن موبایل تو سودان، مثل همه جای دیگه دنیا، مجانی هست! (می بینید اینها چه جوری مردم رو به شک و تردید می اندازن!؟)

از من بشنوید که این گزارش ها نه تنها مغرضانه بلکه خیلی هم مغرضانه است. علت اش هم اینه که من خودم ده سال پیش که اونور آب بودم... با چشمای خودم می دیدم که خط تلفن همراه بعلاوه یک عدد گوشی شیک نوکیا رو مجانی می دادن به شرط این که مشتری فقط یکسال خط رو نگه داره. درسته که من خودم بارها از این امکان استفاده کردم ولی هیچوقت به خودم اجازه ندادم که باورم بشه! یا بدتر از اون خدای نکرده به رفتار شرکت مقدس مخابرات ایران که تو این سالها یه بار اول تابستون و یه بار هم شب عید جیب مردم رو از این نقدینگی های مضر به حال اقتصاد!! خالی می کنه... شک و شبهه کنم!!

تازه یه نکته خیلی مهم تر هم اینه که این به اصطلاح موبایل هایی رو که استکبار تو اروپا و آسیا و سودان! مجانی واگذار می کنه... بدی شون اینه که هیچ کدوم از پیام هایی رو که موبایل های ما می ده نمی دن! خب این هم خودش یه دلیل مهمی هست بر این که این عوامل استکبار چقدر ریاکار هستن... اون زمون من خودم تو حسرت این مونده بودم که یه دفعه این موبایل استکباری... همچین به یه لحن دلنشینی بگه: نت ورک ایز بیزی! امکان برقراری تماس نیست! مشترک مورد نظر در دسترس نیست! آقا گیر  نده اینقدر شماره نگیر... بذار شب می بینی طرف رو خب!.... یا مسخره تر این بود که هیچوقت اتفاق نمی افتاد که مکالمه شروع نشده قطع بشه یا آنتن غش کنه... یا همه چی قاطی بشه!!

می دونم که یه کم خیلی پرحرفی کردم... خب یک کم حق دارم دیگه... گفتم خدانکرده ممکنه ایران رو با سودان و افغانستان و اینا مقایسه کنید و فریب بوق های استکباری رو بخورین... بیراه می گم!!!؟

عشق یک طرفه!! نمایشنامه ای در دو پرده!

یکی بود، یکی نبود... پسر و دختری بودن که یکی شون عاشق اون یکی بود... عوض اش اون یکی عاشق یکی دیگه بود و اون یکی دیگه هم...!!  

اصلا بی خیال... من چی کاره ام که تعریف کنم... خودتون بخونین ببینین کی به کی بوده!!

پرده اول:

- سلام! دلم برات خیلی تنگ شده بود...
پسرک از شادی تو پوست خود نمی گنجید... راست میگفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش..دلش واسش یه ذره شده بود..تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که  وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق اش بشه و با تهدید و داد و هوار و عربده! بالاخره کاری کرد که باهم مثلا دوست شدن...
دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت: من دیرم شده زودی باید برم خونه!!
همیشه همین جور بوده  هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر می گشت!
پسرک معطل نکرد و کادویی رو که برای دخترک خریده بود با کلی اشتیاق به دخترک داد...
دخترک بی تفاوت بسته را گرفت... زد زیر بغلش و خشک و خالی تشکری هم کرد...حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببنیه...
پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت : وای دیرم شد ... من دیگه برم خداحافظ...
... و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق رو نظاره کرد..

پرده دوم:

دخترک هراسان و دل نگران بود...در راه نیم نگاهی به بسته انداخت... یه خرس عروسکی خوشگل بود ... هوا دیگه داشت کم کم سرد میشد و سرعت ماشین هایی که رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد..
پسره مثل همیشه ۵ دقیقه تاخیر داشت اما بازم  مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت.
دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت. پسر نیم نگاهی  به بسته انداخت و گفت: مرسی...بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال  دخترک برای او نوشته بود... لبخندی زد و به روی خود نیاورد...چند دقیقه ای را با هم سپری کردن و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است... این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..معشوقی که شاید جسم اون سر قرار  با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ، اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود...

توصیه سناریست: هرجا دلتون خواست می تونید جای کلمات پسر و دختر رو عوض کنید!!

خودمون ایم، تو ایران ما... چند نفر "کار" می کنن؟!

آره... از قدیم گفته ان که آدم تنبل، عقل صد تا وزیر داره... حالا این ضرب المثل هم شده حکایت یکی از رفقا که همین دیروز پریروز می گفت:

 

الان حدود 1 سال است که خیلی خسته ام و این هفته آخر هم که دیگه دارم از پا می افتم. چرا ؟ حالا می گم ...

راستش همیشه فکر می کردم کمی تنبل ام اما حالا دقیقا حساب کرده ام و متوجه شده ام که خیلی کار می کنم! ببینید ما توی ایران 72 میلیون جمعیت داریم که13 میلیون اونها بازنشسته هستند. پس می مونه 59 میلیون نفر. از این تعداد، 24 میلیون دانش آموز و دانشجو هستند یعنی برای انجام کارها فقط 35 میلیون نفر باقی می مونن. توی کشور 10 میلیون نفر هم توی ادارات دولتی شاغل هستند که خب عملا کاری انجام نمی دن. پس برای پیش بردن کارها تنها 25 میلیون نفر باقی می مونند. از این 25 میلیون نفر هم تقریبا 4 میلیون نفر مسوول امور معنوی و آخرتی و مسائل اخلاقی و خصوصی مردم و کارهای مهم دیگه ای مثل سانسور اینترنت هستند، پس فقط 21 میلیون باقی می مونن و اگر بدونیم که تقریبا 17 میلیون آدم جویای کار داریم، معنیش این خواهد بود که کل کارهای مملکت رو 4 میلیون نفر دارن انجام می دن. اما حدود 2 میلیون نفر هم نیروهای مسلح داریم که فعلا زمان صلح است و دارن مانور می دن تا یه روزی جنگ بشه یا نشه! و این یعنی فقط 2 میلیون نفر نیروی کار باقی می مونن. از بین این دو میلیون نفر، 646.900 عضو پلیس آشکار و مخفی و نیمه مخفی هستند پس کلا می مونیم 1.353.100. حالا این وسط 649.876 نفر بیمار داریم که قدرت کار ندارند و بار کارهای کشور افتاده روی دوش 806.200 نفر از جمعیت.فراموش کردم بگم که ما حدود 806.186 نفر هم ممنوع القلم، ممنوع التصویر، ممنوع الصدا و دیگر انواع ممنوع داریم پس کل کارهای کشور افتاده روی دوش 14 نفر!! از این چهار ده نفر 12 نفر هم که عضو شورای نگهبان هستند و کسی انتظار نداره که غیر از رد و تایید مصوبه های مجلس کار دیگه ای انجام بدن...پس متوجه می شیم که کل کارهای کشور افتاده روی دوش دو نفر: من و تو ! و تو هم که داری وبلاگ می خونی خب معلومه که من بینوا چقدر کار می کنم و چقدر باید احساس خستگی کنم!!؟

   حرفهای این رفیقمون تموم شد... ولی من از هاج و واجی دهنم بازمونده بود... شما چی!؟....

 

می بینید! چقدر راه های جور واجور برا زندگی هست!!؟

 فرض کنید دو تا گاو دارید!

سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.
کمونیسم : دو گاو دارید.دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
فاشیسم : دو گاو دارید.شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.
کاپیتالیسم: دو گاو دارید. هر دوی آنها را می دوشید. شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.
نازیسم: دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید. گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم : دوگاو دارید. به هر دوی آنها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.
آپارتاید : دو گاو دارید شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
دولت مرفه : دو گاو دارید. آنها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا بنوشند.
بوروکراسی : دو گاو دارید. برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
سازمان ملل : دو گاو دارید. فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند. آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد.
ایده آلیسم : دو گاو دارید.ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد.
رئالیسم : دو گاو دارید. ازدواج می کنید. اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید.
متحجریسم : دو گاو دارید. زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.
فمینیسم : دو گاو دارید. حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید. از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.
لیبرالیسم : دو گاو دارید. آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
دموکراسی مطلق: دو گاو دارید. از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.
سکولاریسم : دو گاو دارید. پس به خدا نیازی نیست
ایمان: دو گاو دارید... به خوراک و جا و نیازهاشون می رسید... شیرشون رو می دوشین... (سهم گوساله رو نه البته!)، آب قاطی اش نمی کنید... هم خودتون مصرف می کنید... هم مراعات همسایه ها رو می کنید! 

دعوتنامه پروردگار برای همه: بیایید یک روز زندگی کنید! حتی یک روز


دو روز مانده به پایان عمرش توی این دنیا، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده. همه روزهای تقویم اش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد، آشفته و عصبی. رفت پیش خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیره... داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت،خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته ها و آدم ها پیچید، خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد. بعد... دلش گرفت و گریه کرد... خودش رو انداخت رو سجاده، خدا سکوت رو شکست و گفت:عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت. تمام روز را با بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. حالا فقط یک روز دیگر داری. بیا و لااقل این یک روز رو زندگی کن. لابه لای هق هقش گفت: اما با یک روز... با یک روز چه کار می شه کرد... خدا گفت: کسی که لذت یک روز زندگی کردن رو تجربه کنه ، گویی که هزارسال زیسته و اونی که امروزش را درنیابه، هزار سال هم به کارش نمی یاد. بعد... پروردگار، سهم یک روز زندگی را تو دستاش گذاشت و گفت: حالا برو و زندگی کن. اون مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستاش می درخشید. اما می ترسید حرکت کنه، می ترسید راه بره، می ترسید زندگی از لای انگشتاش بریزه. قدری ایستاد... بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای داره، بذار این یک مشت زنگی را مصرف کنم. آن وقت شروع به دویدن کرد. زندگی رو به سر و روش پاشید، زندگی رو نوشید و زندگی رو بویید و چنان به وجد اومد که دید می تونه تا ته دنیا بدوه، می تونه بال بزنه، می تونه پا روی خورشید بذاره. می تونه...
اون در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی رو مالک نشد، مقامی رو به دست نیاورد اما...
اما در همان یک روز دست به پوست درخت کشید. روی چمن خوابید. کفش دوزکی رو تماشا کرد. سرش رو بالا گرفت و ابرها رو دید و به اونایی که نمی شناختنش سلام کرد و برای اونا که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. اون در همون یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
اون همون یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند، امروز او در گذشت، کسی که هزار سال زیسته بود! 

 (ناشناس)

یک هدیه علمی... یک هدیه علمی... یه هدیه علمی

مطلب زیر ترجمه فارسی سخنرانی اینجانب است در "کنفرانس آزادی انسان، امپراطوری رسانه ها" که روز پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ماه به همت موسسه اطلاعات و تحقیقات اسلامی در تهران برگزار شد. برای مطالعه متن انگلیسی اینجا را کلیک کنید...

 

 

اول دفتر به نام ایزد دانا       صانع و پروردگار و حی و توانا

 

رسانه ها، سزاوار انتقاد اما دوست نهایی دمکراسی

 

 آقای رییس، خانم ها، آقایان!

 

این مقاله سعی دارد به طرح دو ایده اساسی بپردازد: "نسبت رسانه با آزادی انسان و برقراری دموکراسی". دوم: "نسبت میان انتقادها و گله های مستمر جامعه مسلمانان از وضعیت رسانه ها با میزان تلاش رسانه ای آنان از یک سوی و ابتکارات رسانه ای آنان از دیگر سو"

 

طبیعی است که درصدد آن نیستم که در این مجال کوتاه به تجزیه و تحلیل مشروح این دو موضوع بپردازم. هریک از این دو عنوان، خود نیازمند مجال بسیار وسیع تری برای بحث و بررسی می باشند. هدف من تنها طرح این دو موضوع برای پی جویی آن توسط ذهن های جستجوگر و خلاق است.

 

حضار گرامی!

 

اکنون بحث را با طرح نخستین ایده آغاز می کنم و نقطه نظر خود را در قالب دو نکته درهم بافته ارائه خواهم کرد:

نکته اول:  رسانه های جمعی به طور عام و رسانه های جمعی کشورهای غربی و توسعه یافته به طور خاص، پیوسته مورد نقادی، شکایت و بدگویی اصحاب فکر و نظر در کشورهای درحال توسعه و بویژه کشورهای مسلمان قرار داشته اند. این نقادی ها هرگز بی پایه نبوده هرچند به هیچ وجه از گزندهای بدبینانه نیز در امان نمانده اند. در پنجاه سال گذشته بویژه، رسانه های غربی،‌ به بزرگترین ابزار تخریب باورها، شخصیت،‌ هویت و نهایتا حق حاکمیت ملی کشورهای درحال توسعه و بویژه کشورهای مسلمان تبدیل شده اند. در این زمینه صدها مقاله، پژوهش و کتاب با موضوعات مختلف منتشر شده است.

جالب اینجاست که این نقادی، هرگز در محدوده کشورهای درحال توسعه و کشورهای مسلمان خلاصه نشده است بلکه در خود کشورهای غربی و توسعه یافته نیز،‌ روشنفکران زیادی به نقادی رویه یکجانبه گرا و نگاه تبعیض آمیز رسانه های غربی در قبال کشورهای درحال توسعه پرداخته و می پردازند. طبیعی است که در اینجا نیازی به ذکر نمونه های فراوانی از مصادیق این مباحث وجود ندارد.

نکته ای را که تلاش برای ببان آن دارم این است: رسانه های جمعی و بویژه رسانه های غربی در دهه های گذشته تا کنون، پیوسته در معرض انتقاد مستدلی قرار داشته اند.

 

نکته دوم:‌ در کنار واقعیت فوق، کمتر به این واقعیت توجه شده است که حتی در همین دوران پرانتقاد، رسانه های جمعی چه نقش اساسی ای در پیش راندن جنبش های آزادی خواهانه داشته اند. هیچگاه بررسی ای صورت نگرفته که برای مثال نقش رسانه های ملی و بین المللی و حتی غربی، در پیشرفت جنبش اسلامی مردم ایران چه بوده است. به نظر من این نیز نوعی عمل غیرمنصفانه نسبت به رسانه هاست. اجازه دهید تنها به یک منفی ترین نمونه در این زمینه اشاره کنم: همه ما بارها و بارها شنیده و گفته ایم که جرقه جنبش اسلامی مردم ایران با یک مقاله روزنامه کیهان در تخریب چهره حضرت آیت الله خمینی زده شد... دقت کنید که همیشه خود روزنامه کیهان به عنوان یک رسانه نیز،  در کنار نویسندگان و طراحان آن مقاله، مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته است. اما آیا تا کنون به این سوال پرداخته ایم که فرض کنیم رسانه ای به نام روزنامه کیهان نبود... تا کسانی با نیت سوء از آن برای حمله به امام خمینی استفاده کنند... در آن صورت آیا جرقه نهضت برافروخته می شد یا خیر؟  فراموش نکنید که این منفی ترین نمونه کار رسانه ای در رابطه با جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بود... بنابراین نفس وجود یک رسانه، حتی چنانچه در دست گردانندگانی با منویات نادرست هم باشد، یک نعمت است. متاسفانه تا کنون نشنیده ام که پژوهشگری به نقش همین روزنامه کیهان در مراحل بعدی نهضت به ویژه سه ماه آخر آن و نیز نقش سایر رسانه های داخلی و خارجی و از جمله غربی در این زمینه پرداخته باشد. بنابر این اگر برخی گردانندگان و سیاست سازان رسانه ای جهان رویه ای غیرمنصفانه و ناعادلانه در قبال جهان سوم در پیش داشته اند، منتقدان ما نیز رویه ناعادلانه ای در ارزیابی موجودیت و نقش خود این رسانه ها در کمک به برقراری آزادی و دموکراسی داشته اند.

 

اکنون با یک جمع بندی، قسمت اول بحث خود را به پایان می برم:

رسانه های ملی و بین المللی،‌ هرچند به حق مورد انتقادها و سرزنش هایی به جهت تبدیل شدنشان به ابزاری برای سلطه قرار داشته اند... اما نهایتا این رسانه ها هستند که صرفا به دلیل وجود داشتن شان،‌ به کمک دموکراسی و آزادیخواهی آمده اند و این مسئله قابل انکار نیست.

 

آقای رییس،‌ حضار گرامی!

 

حال اجازه دهید به طرح ایده دوم بپردازم. در این قسمت نیز منظور خود را در قالب دو نکته کوتاه بیان می کنم:

نخست: تحولات شگرف پانزده سال گذشته در عرصه فن آوری اطلاعات، ماهیت صحنه رسانه ای را به طور اساسی دگرگون کرده است:‌ این دگرگونی به ورود یک فاکتور اساسی در حوزه ارتباطات بین شهروندی مربوط می شود: امکان تماس مستقیم، دوجانبه، چندجانبه و بدون محدودیت زمانی، جغرافیایی و در آینده نزدیک حتی بدون محدودیت زبانی، شهروندان در هر نقطه دنیا با یکدیگر. می توان با امیدواری فراوان گفت که این دگرگونی نهایتا حاکمیت ملت ها بر سرنوشت خود را تحقق خواهد بخشید.

دوم: سهم کشورها و جوامع مسلمان در انتقاد از وضعیت موجود رسانه ای هیچ تناسبی با میزان ابتکارات و تلاش های رسانه ای آنها ندارد. این یک ضعف اساسی ماست که می باید صادقانه و شجاعانه به آن اذعان کنیم. جوامع مسلمان پیوسته منتظر مانده اند تا ابتکار تازه ای در عرصه رسانه بوجود آید و مبتکران هم به استفاده از آن در جهت منویات خود و طبعا در مواردی در مسیر خلاف منافع جوامع مسلمان اقدام نمایند و سپس به انتقاد و گله آغاز کنند.

اجازه دهید این سوال را مطرح کنیم: طی ده سال گذشته، از میان انبوه ابتکارات رسانه ای و چندرسانه ای در  حوزه فن آوری اطلاعات و ارتباطات،‌ کدام مورد تولید ذهن و فکر جوامع مسلمان است؟ وبلاگ ها به عنوان رسانه های شخصی مجانی اما کاملا فراگیر، ابتکار چه کسانی است؟ سهم کشورهای مسلمان از انتقاد کردن و تلاش برای محروم کردن شهروندان خود از دسترسی به این امکان چندان فراتر نرفته است همانطور که در نمونه های قبلی آن نیز چنین بوده است.

 

حضار گرامی!

 

جوامع مسلمان،‌ اندیشمندان و دانشمندان معتقد باید از هم اکنون به فکر تلاش سازمان یافته ای برای افزایش سهم مبتکرانه مسلمانان در دنیای رسانه و بویژه در عرصه فن آوری اطلاعات و ارتباطات باشند. خوشبختانه برخی نمونه های امیدوارکننده ای از حرکت های البته نه چندان ابتکاری کشورهای اسلامی همچون راه اندازی شبکه های خبری نسبتا حرفه ای، با پیروی از الگوهای غربی صورت گرفته که نتایج نسبتا خوبی هم به دنبال داشته است.

 

اما این کفایت نمی کند:‌ اندیشمندان و دانشمندان جهان اسلام هم می بایست ابتکارات و پدیدهایی تازه را به جهان ارتباطات معرفی کنند و به طور طبیعی خود نیز پیشتاز و پرچمدار و میوه چین بهره برداری از آن ابتکارات باشند.

بایستی سهم ابتکارات خود را به سهمی که در انتقاد و شکایت از رسانه های غربی داریم نزدیک تر سازیم.

 

متشکرم