سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

برای آنها که هنوز ....!

عشق شوری در درون ما نهاد... جان ما در بوته سودا نهاداگر زمانی عاشق شدید، از هر نوعی که باشد، ... فراموش نکنید که ارزش عشق تان حکم می کند که به تجربه دریابید... معشوق تا چه اندازه در باغ عشق شما سیر می کند! ویران کننده ترین فاجعه این است که عاشق باشید اما معشوق نباشید! حتی پروردگار بی نیاز هم، عاشق بود اما معشوق بودن را می خواست... پس تو را آفرید!

تردید نکنید که عشق یک طرفه راه به جایی نمی برد... هر چقدر شیفته تر باشید، بیشتر تو دهنی می خورید. هر اندازه بیشتر بدوید، کمتر می رسید. هر اندازه بیشتر دستان اشتیاق را بگشایید، بیشتر محروم می شوید. هر اندازه بیشتر عطا کنید، بیشتر منع تان می کنند... و دست آخر هم خطاکارید و بدهکار!

این را هم بدانید که اغلب آزمودن عشق معشوق، کار سختی نیست... کار سخت گریز از نادیده گرفتن نشانه های ضمنی و آشکار است. هشدارهای ایمنی معمولا نادیده گرفته می شوند. عشق واقعی، عشق به خود شماست. به وجود مادی و سرمایه وجودی شما... نه به جایگاه، پول، یا موقعیت... حتی اگر موقعیت معنوی شما باشد. یادتان نرود که معشوق همه چیز شما را دوست دارد، همه چیز شما را!

عاشق شما از دوری تان درد می کشد... دلگرفتگی و ملال خاطرتان را تحمل نمی کند (حتی وقتی چنان خطایی کرده اید که استحقاق تنفر دارد). از شما کناره نمی گیرد... بهترین راه مداوای خطاهای شما را نثار عشق می داند و با شمشیر برنده اشتیاق شما را به راه می آورد. مجازات می کند اما انتقام نمی کشد. اشتیاق، منش همیشگی اوست.

نخستین و اولین نشانه عشق، سخن عاشقانه است... اگر ابراز شیفتگی نبود، دل بستن، بالاترین گناه است و بلاهت. نگران نباشید: هر انسانی به فطرت خود سخن تصنعی را از ابراز عشق حقیقی باز می شناسد... اینجا هم خطر اصلی نادیده گرفتن نشانه های ضمنی و  آشکار است.  

خوش سرانجام ترین عاقبت برای عشق یک طرفه، این است که معشوق عاشق عشق شما شود ... اما صادقانه بگویم، این، هم بسیار نادر است و هم شاید بی سرانجام!

نتیجه منطقی: عجله نکنید... عشق گرفتنی نیست، دادنی است... آوردنی نیست، آمدنی است. یافتنی نیست، پیدا شدنی است!

نتیجه رفتاری: اگر بیش از حد عاطفی هستید... بازهم عجله نکنید. بهتر است اول معشوق باشید... بعد عاشق شوید... اما اگر عاشق نشدید، ناجوانمردانه ترین کار، پرکردن جای معشوق در قلب یک عاشق صادق است.

نظرات 42 + ارسال نظر
جوادصبوحی سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 http://www.parantez.blogsky.com

عاشق شیفتگی درون و دمیدن روح پیرایش شده وجدان آدمی است.مگر می توان عاشق بود و دمیدن عشق را در ساز زندگی ندید! مگر می توان عاشق بود و نگاه مشبک مرگ را که هر آینه به درون خسته آدمی چشمک می زند باور نکرد. عاشقی تپش احساس لطیف ستایش در قلب آنانی است که عشق به زندگی را در تکرار حیات مرگ معنا می کنند.عاشقی شیفتگی است ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:36

تردید نکنید که عشق یک طرفه راه به جایی نمی برد... هر چقدر شیفته تر باشید، بیشتر تو دهنی می خورید. هر اندازه بیشتر بدوید، کمتر می رسید. هر اندازه بیشتر دستان اشتیاق را بگشایید، بیشتر محروم می شوید. هر اندازه بیشتر عطا کنید، بیشتر منع تان می کنند... و دست آخر هم خطاکارید...
خوش سرانجام ترین عاقبت برای عشق یک طرفه، این است که معشوق عاشق عشق شما شود ... اما صادقانه بگویم، این، هم بسیار نادر است و هم شاید بی سرانجام!

... سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:38

سلام آقای دکتر
بازهم مزاحم همیشگی
یه سئوال داشتم که این مطلب قشنگ نوشته خودتونه یا نقل قول از جای دیگه است و اگه از خودتونه میشه (با عرض معذرت ) بپرسم شما کجای این مطلب عاشقانه قرار دارید

سپیدار سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:06 http://www.sepidaar.blogsky.com

چند نکته: ۱. در پاسخ به سوال این دوست عزیز ناشناس باید بگویم که در زمان جوانی ما، پیرمردهای کنونی، اینطور عشق و عاشقی باب نشده بود! ضمنا مطلب از خود سپیدار است و از جایی نقل نشده است.

۲. دوست ناشناس اما عصبانی دیگری، با برخی القاب مهمل سپیدار را خطاب کرده بودند. برای حض نفس! این دوست کم نزاکت عرض می کنم که نوشته شما واصل شد... فرض کنید بنده همانی هستم که شما جسارت کردید اما چطور قلم و زبان خود را تا این حد آلوده کردید. در کجای این عالم با توهین و فحاشی انسان گمراهی به راه آمده است؟ به هرحال حریم پاک سپیدار اجازه درج این فحاشی را نمی داد و ناچار به حذف مطلب ایشان شدم... اما غرض آنکه از فحوای کلامشان بر می آمد که از بنده دل گرفته ای دارند. شاید خواسته یا ناخواسته جفایی در حق ایشان روا داشته ام... اگر چنین است بهترین کار آن است که برایم بنویسند که ماجرا از چه قرار است... یقینا در صدد جبران بر خواهم آمد.

از خدا خواهیم توفیق ادب.... بی ادب محروم شد از لطف رب

طنزنویس سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:28 http://www.zabghar.com

سلام. احوالات حضرت‌عالی؟ نخست آنکه غیبت صغرای من به اتمام رسید. دیگر آنکه چنین برمی‌آید که شما حساب دودوتاچهارتا یا همان تعقل را در وادی عشق و جنون لازم دانسته و عاشق را ملزم به پاس کردن آن می‌دانید؟ ازآنجا که حضرتعالی خدا را هم قاطی این موضوع کرده‌اید و همچنین برپایه‌ی این دودوتا=چهارتای شما که مصداق بیت «تا که از جانب معشوقه نباشد کششی ----------کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد» می‌باشد، اگر مشاهده کردیم که خداوند هم به ما محل نمی‌گذارد (عجالتاً از رفتن بر بالای منبر دست نگهدارید)، کافر شدن را پیشه می‌کنیم، که این کافر شدن در دین است و آن یکی در وادی عشق. چطور است دکتر؟ درس کفر؟ البته پاسخ شما هم اگر تکراری باشد، معلوم است دیگر: خدا هچ وقت به ما بی محلی نمی کند.. و خلاصه اینکه زمین مستطیل است.

سلام طنز نویس... چه عجب از اینطرف ها!

من سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:32

چقدر ملموس نوشتید .. این شیطنتی که شکل لبخند شده رو صورتم پاک نمی شه ..

بازم من !! سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 16:13

سلام .. حالتون چطوره ؟ .. همچینی مشکووووووووووووک می نویسید !! .. آقای رییس ؟ ..

سلام... مشکوک هم خودتی!

حمیدیان سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 19:05 http://narvaan.blogsky.com

سپیدار
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری

سلام حمیدیان عزیز!
راستش سفر که خوبه ولی از اون لحاظ که تو گفتی... چون به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است... نع!
دلگرفته نباش پسر! درست می شه.

محمد سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:22 http://mohammadzarei.blogfa.com

سلام
مطالب جدید درباره خبرنگار جمع اوری کرده ام

سیاوش سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 21:56 http://ندارم فعلا

سلام
در پاسخ به ناشناس کم نزاکتی که اشاره کردید می گویم: گویند در مجلسی از بزرگان، از دلقکی خواسته یا ناخواسته بی ادبی ای به گوش رسید! در حال نگاه همگان به صورت پیرمردی نشست که خاموش در گوشه ای نشسته بود. پیرمرد را نگاه سنگین و شماتت آمیز جمع سخت آمد اما صبوری کرد و گفت: اگر نزد همه شما شرمسار باشم، نزد آن کس که این بی ادبی از وی سر زد، سرفرازم و آبرومند!

آب سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 22:51

به قولی ( عشق باید مثه دسته چپوق دوتا سر داشته باشه )
ولی از شوخی گذشته یونانی ها میگن که عشق بر سه نوعه
۱- اروس ۲- فیلوس ۳- آگاپه
۱- اروس عشق زن به مرد یا مرد به زن که همانا ناشی از جاذبه های عاطفی و انسانی است ۰
۲- فیلوس یا عشق در قالب دوستی و رفاقت که اگر با اروس همگام باشد دوامی آسمانی را برای عشق تضمین می کند .
من فکر می کنم که میتوان به آن دلبندی و دلبستگی را نیز اضافه کرد مثل عشق مادر به فرزند -
۳ - آگاپه یا عشق بی حد و مرز ( عشقی که در بر می گیرد و آدمی را می بلعد ) و نیازی نیز ندارد ۰مثل عشق افرادی که مشغول خدمات انسانی هستند . مثل عشق به مردم و میهن . مثل عشق مولانا به شمس
در عرفان به این نوع عشق شیفتگی نیز می گویند .
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرجم ولیک
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت !

؟؟؟؟ چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:06

کاش این حرفای درست و به جا رو تو همه کلاساتون می گفتید تا ما فدای این خواستن های یک طرفه ای که حتی نمی شه بهش عشق گفت نشیم . همون خواستن هایی رو می گم که وقتی یکی (یک پسر) دست می زاره و می گه اینو می خوام(!!!!) باید به دستش بیاره(!!!) که اونم یا به خاطره غرورشه یا . . .

حامد چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 14:37

خدا نکنه کسی دچار عشقای یک طرفه بشه.هرچند اونم به نظر من شیرینه.خوش به حاله اونایی باشه که هم عاشقن هم معشوق.
آدم یه روز دنیا می اد یه روزم از دنیا می ره
کسی که عاشق نباشه تنها می اد تنها میره
حالا می خواد یه طرفه باشه می خواد دو طرفه

شهرستانی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:09 http://yadegar60.blogfa.com

سلام آقای رییس...
گویند هر آنچه از دل بر آید لاجرن بر دل نشیند...
که گفته شما درست بود و به جا و به حق...
ولی ما عادت به تاختن داریم و سر کشی...
امید وارم که نا ملایمتی دوست ناشناس را به دل نگیرید...
که این حرف حق را عاقلان دانند و بس...
خوشحال خواهم شد که به شهرستانی من هم سر بزنید...
من و ۱۰ نفر دیگه از دوستان مدیون شما . خانوم رفعتی هستیم...
عاشورای دو سال قبل...
یزد...؟
خاطرتان هست...
اما گویند بزرگان نیکویی خود فراموش کنند ...
که این از بزرگی و فروتنی انان است...
سخن کوتاه...
منتظر حضور سبزتان هستم...
یا علی...
که بهانه خلقت خداوندی است...

شهرستانی... پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 00:48

دکتر عزیز ممنون از حضور سبزتان...
با کسب اجازه من آخرین مطلب شما رو تو شهرستانی گذاشتم تا دوستان من هم استفاده کنند...
وای که دلم برای یه سیگار بعد چای چقدر تنگه...
یا علی

کلو پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:19

سلام
من را به یاد نمی آورید . اما این را بگویم که ناشناس نیستم. آشنام ولی ترجیحا می خواهم شما حدس بزنید ؛کلو؛ به چه معناست و بعد این ؛کلو؛کیست؟
زیبا بود و حکایتی از تجربه...
چند سال پیش یکی از استادان ادبیاتم که شاعر هم بود ، وقتی پرسیدم چطور عشقی که من درک کرده ام را شما شاعرانه می نگارید؟پاسخ داد من آینده توام. و تجربه نیندوخته ی تو...

لطیف پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:20

سلام آقای دکتر. مطلبیت به جایی بود. فکر می کردم که من تو این فصل سال سرم خورده به طبیعت بهاری و اینجوری شدم!‌ اما این مدت هر جا میرم می بینم که نه ،‌خدا را شکر همه تو این وادی شیفتگی و دمیدن روح تازه به زندگی هستند. راستش وقتی مطلبتون را خوندم ، حس آرامشی به من داد که گفتنی نیست. واقعا همیشه همین طور بوده حتی با وجود داشتن هزینه زیاد در این وادی ،‌اما یک بار تجربه ، به نظر ضروری و لازمه.
اگه بتوان این عشق و عاشقی را از بازیچه و بازیگرانی که با به کار بردن این عناوین، همه چیز را به بازی می گیرند، جدا کرد،‌ دیگر شاهد دلبستگی های نمایشی نخواهیم بود...

یکی که اول اسمش صادقه پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:02

عشق یعنی چی دکتر؟
یعنی آزار اختصاصی؟
یا هوس بلند مدت؟
به نظر من عاشق واقعی باید اول از همه آدم درست حسابی و خوبی باشه
باید پاک بشه...
که ما نیستیم...

برویز مصلی نزاد جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:30

چشمهایم می‌بینند، چون او بصیر است!

گوشهایم می‌شنوند، چون او سمیع است!

زنده هستم ،نفس می‌کشم ، چون او حیّ و قیّوم است!

عاشقم ،همه را دوست دارم ، چون او را که ودود است دوست دارم!

بی‌نیاز از خلق و توانگرم ، چون او غنی و صمد است !

افکارم، ذهنم ، ... نورانی می‌شوند ، چون او نور است!

....

هرکه خدا را شناخت تنها شد
هرکه خود را شناخت مجرد شد
هرکه دنیا را شناخت از آن دل کند
هرکه مردم را شناخت تنهایی گزید

مینا جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:17 http://telegrafkhane.persianblog.com

اینجا از اون جاهاییه که یه دفعه میای و انگار فالت رو توش نوشتن ...خیلی قشنگ انگار باید میومدم...

[ بدون نام ] شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:50


مشخصات یک دوست خوب چیست؟
من یک چند تا جواب (پارامتر) رو که برای خودم مهمّه می‌نویسم، ‌بقیه‌اش با شما :

1. وفاداری ( در ابعاد مختلف : جسم ، ذهن ، روح )
2. توانایی ( حداقّل بتونه بهتون رکُ و پوست‌کنده بگه : نمی‌تونم!)
3. دانایی (شما هم از دوستی خاله‌خرسی ، حالتون دگرگون ! میشه؟!)‌
4. رازداری و محرمیّت ( اینکه اسرار مگوی دلتون رو از بقّال سر کوچه نشنوید!)
5. عشق و محبّت (‌ می‌دونید که عشق با معامله و تجارت محبّت متفاوته!)
6. حضور ( نوشدارو پس از مرگ سهراب نباشه!)
7. هماهنگی ( بتونه هم سطح تو بشه: با تو گریه کنه و با تو بخنده! )

معصومه فدایی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:49

عاشق دیروز ‌‌‌‌امروز فردا سلام. خسته نباشی خدا قوت. بنده معتقدم آن زمان که عشق بخواهد بیاید خود می آید و نیازی به دعوت و زحمت نیست. راستی آقای دکتر جعفری شما را که از طریق تلفن پیدا نکردم خواستم مطلبم را از این طریق به شما بگویم. بنده از شما سوالی دارم آیا می شود مطلب پروژه خودم را از طریق ایمیل به شما برسانم ؟ اگر می شود لطفاْ ایمیل خود را برای من بفرستید. با تشکر . ارادتمند شما فدایی

رسول جعفری سهامیه شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 22:08 http://miladenoor.blogsky.com/

سلام عمو جان
امیدوارم حالتون خوب باشه
دلم براتون تنگ شده انشالله بتونیم همدیگر رو زودتر ببینیم
از مطالب خوبتون هم استفاده کردیم
موفق و پیروز و سرافراز باشید .

ساغر یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:25 http://sokoote-del.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی زیبایی دارید.
واین مطلب آخرتون پر محتوی و با معنی
درسته عشق یک طرفه داغون کننده است ویرانگره


موفق باشید

من دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:32

چه تنبی .. چه بی معرفت !!

کوروش ضیابری دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:11 http://kouroshz.blogfa.com

سلام بر رفیق و استاد روزنامه‌نگار عزیز... البته ما جسارت می‌کنیم شما را رفیق صدا می‌زنیم چون تصور می‌کنیم شما افتخار رفاقت به ما می‌دهید... حال و هوای جام جهانی هم برای خودش حال و هوای باحالی است! هرچند که تیم خودمان در گام اول حسابی حسابی حسابی مفت باخت و عملا به هیچ چیز باخت، اما خوب جام جهانی با تیم ملی خیلی صفایش بیشتر از جام جهانی بدون تیم ملی است. مثلا 2002 یک طوری نبود؟ آدم حالش گرفته بود... راستی تمایل داشتم بدانم در کدام نشریات قلم می‌زنید. و اینکه می‌توانیم افتخار دوستی و تبادل فکری و نظری و البته لینکی! را داشته باشیم یا نه... سپاس فراوان

سلام فرزند عزیزم آقا کورش (ایمان) ضیابری
بزرگترین افتخار برای من، رفاقت قلبی با جوانان دوست داشتنی این مرز و بوم هست به خصوص شما که بحمدالله از گل های درشت این سرزمین هستید. وبلاگ شما را دیدم و در حدی که مجال داشتم خواندم و لذت بردم... لینک شما را هم به سپیدار اضافه کردم. شما هم اگر دوست داشتید که سپیدار را لینک کنید، باعث افتخار است. سرفراز باشید

طنزنویس دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 23:23 http://zabghar.blogfa.com

سلام دکتر. حالتان چه‌جوره؟ فکر نمی کنید حالا که با همین یه مطلب، آمار همگی بچه ها را از دم گرفته اید، دیگه آپدیت کردن لازمه؟

سلام طنز نویس... بر روی چشم. این کار را انجام می دهم.

یکی که اول اسش صادقه سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:38

دکتر چرا به روز نمی کنی؟
مردیم از بس به این وب سر زدیم

چشم صادق... حق با تو هست.
امان از همنشین بد... یه کمی مقصر جام جهانی هست و تلویزیون!

ایمان چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 http://vagooye.blogfa.com

سلام استاد .مطلب خیلی قشنگی بود که کا ملا با واقعیت منطبق است.عا شق شدن ومعشوق بودن هردو استعداد می خواهد ای کاش خدا ذره ای از ان را در وجود من قرار می داد

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:02

سلام بعد از مدتها اومدم به وبلاگ سر زدم پست اخری نظرم رو جلب کرد یاد یه داستان اوفتادم داستانی راجب خودم
فکر کنم سه سالی از اون روزها میگزره
من نویسنده بودم دنبال سوژه میگشتم از مطالب تکراری خسته شده بودم و برای اولین بار همراه با عزیزی با چت روم اشنا شدم و بار هم برای اولین بار با یک اقای عاشق اشنا شدم برام جای تعجب داشت مگه میشه یه مرد عاشق بشه اونم از این نوع شروع کردم باهاش چت کردن و گفت و گو اون عاشق بود و تنها و پر ازغصه و من شاد بودم از اینکه یه قصه تازه پیدا کرده بودم ساعت ها برام میگفت و من هم گوش بودم خیلی زود متوجه شدم من هم عاشق عشق اون شدم .....راستش عاشق اون شده بودم البته با این احساسات من بیگانه بودم من همیشه از سنگ بودم فقط میتونستم عاشقانه بیا فرینم عاشقانه بنویسم و با عشق فاصله داشتم عشق من خلاصه میشد در اطرافیانم
روزهای سختی برای من بود .......عاشق کسی شده بودم که عاشق کسی دیگری بود .........خوشبختانه این احساس خیلی زود تبدیل شد به یک احساس قشنگ و پاک ........ احساسی که هنوز هم همراه منه هر چند که اون هنوز عاشق عشقشه و من هر روز از خدا براش شادی میخوام البته نا گفته نباشه که اون قصه یکی از بهترین قصه های زندگی من شد که حاضر نشدم هیچوقت برای چاپ بدم قصدم بود اون قصه رو بدم به اونی که منو عاشق عشق خودش کرده بود ولی اون اینقدر بی توجه بود که روزی رو که قرار بود منو ببینه نیامد و من اون قصه رو که ناشر کتابها یم به بالاترین قیمت از من میگرفت انداختم توی یه سلطل آشغال !!!!!!!!!!!! با این کار فقط خواستم به خودم بگم دوست داشتن توی این روزگار پشیزی خریدار نداره

خب این هم یه قصه بود یا شاید یادی از یک عشق بی موقع یا یک خاطره قشنگ
یا شاید یک خداحافظی برای همیشه

سلام... فکر کنم همه ما تلخی احساس شما رو می فهمیم وقتی که با اون شور و هیجان رفتین و اون بنده خدای بینوا نبود! اما خب... فکر نمی کنید شاید مریض بوده، حالش خوش نبوده ... اینقدر که اصلا شاید یادش نمونده... خب شما که اینقدر دوست اش داشتین نباید زود قضاوت می کردین و کتاب به اون خوبی رو که مثل یه موجود زنده بود، زنده به گور می کردید... حالا مطمئنا اون هم خیلی ناراحته. به نظر من بهترین کار این بود که داستان ملاقات اون روز رو هم می کردین یه فصل و می گذاشتین آخر کتاب و چاپش می کردین.
به هرحال چقدر خوبه که هنوز هم براش دعا می کنید به عنوان یک خواهر خوب و مهربون... همه ما هم برا شما دعا می کنیم... سرفراز و خوش حال باشید

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:03

حالا این چشم ها کی نتیجه می ده ؟!! سر کاریم دیگه !!

زارعی چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:45 http://mohammadzarei.blogfa.com

سلام
اقای هربرت الچول هر چیزی تی حالا ما تو کتابامون درباره نظام رسان یاد گرفتیم زیر سوال بر می گویید نه مطلب ایشان را در وبلاگ من ببنید

مرجان پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 23:56 http://2bareh.com

استاد دلم برای شما و کلاستان تنگ شده

سلام دخترم
من هم دلم برای شما و همه دانشجویان ارزشمندم در دانشکده می تپد... صفا و مهربانی شما برایم مغتنم است... از خداوند رحمن برای همه شما شادمانی و سرفرازی خواستارم...

مرجان و بهاره جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:50 http://www.sheytonayebahal.blogfa.com

سلام دوست عزیز
خوشحال میشیم به ما سر بزنی
منتظر حضور پر مهرت هستیم
فعلآ

امیر شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:15 http://yadegar60.blogfa.com

دکتر چرا به روز نیستید بابا...
من لینک دادم...
میشه شما هم لینک بدید...
شهرستانه منم سر بزنید خوشحال می شم...
یا علی

شاگرد شما شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:44

آنجا که عشق حلقه زند عقل گو برو .

سلام دکتر،
یک مطلب نوشتم که خیلی قشنگه...اگر خواستید روی وبلاگتون بذارید از لحاظ من مشکلی نداره
CD هنوز دریافت نشده! نکنه به خاطر اینکه هنوز پایان نامه ندادم نیاوردید؟

حمیدیان یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 14:27 http://narvaan.blogsky.com

سلام آقای دکتر .
یک روز که دل ما گرفته بود گفتیم از این جا بریم البته همراه شما فرمودید که هرجا بریم آسمون همین رنگه
حالا که دلمون یک قدری باز شده خواستم قدمت شما عرض کنم یکی از دوستان مطلبی فرستادند و بنده هم گذاشتم روی وبلاگ اگر مایل بودید شما هم بخوانید و روی وبلاگ بگذارید . مطلب یک زن...
راستی چرا دیگه نمی نویسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برویز مصلی نزاد یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:14


برخورد با بدحجابان از نوع سوم


طی یک هفته‌ای که از برخورد عملیِ نیروی انتظامی با بدحجابان گذشت، واکنش‌های مختلفی از سوی احزاب و گروه‌‌های سیاسی، نسبت به چگونگی این برخوردها صورت گرفت. آن‌گونه که شنیده می‌شود (به من که تا به حال تذکر نداده‌اند، پس مجبورم به شنیده‌ها استناد کنم! در راستای این طرح، برخی از افسران و درجه‌دارانِ زنِ نیروی انتظامی، به برخی افراد بدحجاب که به حد تابلو شدن رسیده باشند، تذکر می‌دهند و از آنان می‌خواهند که حداقل‌های حجاب اسلامی را رعایت کنند.

پس از این‌که مشخص شد، تقریبا هیچ‌کدام از احزاب و گروه‌های سیاسی با چگونگی اجرای این طرح موافق نیستند، خبرنگار محجوبِ دوربرگردان، طی تماس‌هایی با این گروه‌ها از آنان خواست تا در مورد اجرای این طرح، نظرات و پیشنهادهای خود را بگویند.

ـ انصار حزب‌الله: نیروی انتظامی، خیلی شل برخورد می‌کند. به نظر ما باید هر قسمت از پای دخترهای بدحجاب که دیده می‌شود، رنگ بشود. برخوردها قاطع نیست.

ـ مشارکت: به نظر ما این اقدام باید فرهنگی باشد. مثلا می‌توان با دخترخانم‌هایی که شلوارک پوشیده‌اند، در مورد هنجارهای جامعه، مردمسالاری دینی، مدرنیته، دوم خرداد، جبهه دمکراسی‌خواهی و اومانیسم، گفت‌وگوهایی را ترتیب داد، بلکه قانع شوند. البته ممکن است یک وقت آنان ما را قانع کنند که شلوارک بپوشیم، که ملالی نیست!

ـ کارگزاران: این اقدام نیروی انتظامی برخلاف اقتصادِ خصوصی است. حالا ما این دویست پارتی شلوارکی را که از دوبی وارد کرده‌ایم، کجا آب کنیم؟

ـ مؤتلفه: مگه زن‌ها توی خیابان هم می‌آیند؟ خوشبختانه منازل ما که حفاظ دارند!

ـ نهضت آزادی: عمر ما که قد نمی‌دهد ولی ای بسا روزگاری بیاید که پلیس به افراد محجبه تذکر بدهد که حجابشان را رفع کنند!

ـ آبادگران: البته با این افراد فاسد باید به شدت برخورد کرد، منتها چون بالاخره یک رأی هم یک رأی است، باید فعلا مدارا کرد تا ببینیم انتخابات بعدی چطور می‌شود.

ـ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی: متذکر می‌شویم که حسن و قبح افعال ذاتی است و کیفیت ذاتِ هر چیز با بُعد و قُرب آن نسبت به شورای مرکزی سازمان تعیین می‌شود! مشکل نیروی انتظامی به برخوردش نیست، بلکه در این است که دستِ ما نیست


جستار یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 17:24 http://m-norouzi.blogfa.com

عشق است به آسمان پریدن
صد نقش به هر طرف دویدن
سلام دکتر
مخلصانیم !!!! و هوای می و مطرب داریم
یا علی مدد

مینو بدیعی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:38

باسلام
وبلاگ سپیدار مثل روح سبز ایرانی سبز بود اما عشق حکایت غریبی است که در ذره های جان ادمی روحی به بلندای اسمان رامی خواهد وعشق این است نه تلواسه های غمگین و اندوهانه پروانه ای در برابر شمع
پیروز باشید

سلام و سپاس
مدتی است از لذت آبیاری سپیدار بازمانده ام. دعا کنید تا این شعر "تر" تفتیده نشود!
سرفراز باشید چون سپیدار دشت های ایران عزیزتر از جان

ع.م شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 15:28

سلام
نظر زیبا وحکیمانه شمارا در متن برای شما که هنوز... خواندم
میخواستم نکته هم من اضافه کنم وآن اینکه عشق دو طرفه هم زمانی باقی میماند وبه درد میخورد که دو طرف تعریف و مفهوم برابر یا حداقل مشابهی از آن داشته باشند آنوقت است که عاشقانه بودن وعاشقانه زیستن شیرینتر از هرچیز میشود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد