سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

برای تو... که مفهوم واژه های کردارم را می دانی!

تنها او... واژگانش را اینهمه بی نهایت آفریدکلمه تنها آفریده خداوند بود

که واژه ای را بی مفهوم نیافرید...

 

تنها پروردگار...

واژگانش را اینهمه بی نهایت پراکند

و آنان را به نظاره گرفت

 

و انسان

پرمفهوم ترین کلمه خداوند

واژه ای اینهمه ایزدی ... خداگونه ...

که از گل عشق رویید 

او ... نیز،

کلمه هایش را می آفریند ... اینهمه گونه گون

تا به نظاره نشیند

 

و کردار... آری

پرمعنی ترین واژه های فرزند آدم!

عمیق... جاودانه اینهمه 

و عشق... جاودانه ترین واژه نهادگان آدمی!

 

من ...

به تو چشم دارم... تا آن زمان که مفهوم کلمه های کردارم را می فهمی!

 

حذر من... هشیاری است که

مفهوم این همه واژه را نمی بیند... نمی داند!

تلخ ترین نومیدی ها... 

 

به تو چشم دارم...

که کلمه هایم را بی تعبیر نگذاشتی و نگذشتی

با تو دلداده ام... 

 

(سپیدار)

بافت های مفهومی و دیالوگ ما با افکار جهانی(2)

در قسمت قبلی این آموزه مطرح شد که در یک فرایند ارتباط (حال بین دو نفر باشد، یا بین یک کشور با افکار عمومی جهان) چندان مهم نیست که چه چیزی گفته می شود، بلکه این بافت یا محیط یا موقعیت – ذهنی و عینی- ارتباط است که نقش تعیین کننده ای در پیام دریافتی توسط مخاطب دارد. بنابراین در یک فرایند مواجهه دو رقیب، آن طرفی دست بالاتر را دارد که توانسته یک بافت مفهومی قدرتمند و متناسب با اهداف راهبردی خود بوجود آورد. رییس جمهوری هم که با سی ان ان حرف می زند یا سخنرانی می کند، کافی نیست که هر مطلبی را که - از نگاه خود- درست می داند، بر زبان آورد بلکه نکته مهم تر،‌ داشتن درک درستی از بافت ذهنی- عینی مخاطبان است. حتی چه بسیار حرف هایی ظاهرا درست که طرح آنها در افکار عمومی مخاطبان، پیام هایی نادرست و زیان آور را تولید کند و لذا زیرکی و سیاست - در مفهوم درست آن- حکم می کند که در این میدان، بی محابا تاخت و تاز نکنیم.

کسی تردید ندارد که ریشه مشکل غربی ها با ایران در پرونده هسته ای به همان جایی باز می گردد که ریشه مشکلات حدودا سی سال گذشته، به آنجا می رسید: غربی ها- و البته که قدرت های بزرگ شرقی نیز- مصمم بوده و هستند که برپایی و قوام یک هویت و قدرت تازه، بالنده، خودمختار و مستقل در ایران را به رسمیت نشناسند، یعنی در کشوری که دست کم طی یک و نیم قرن گذشته حیاط خلوت آنها بوده و تمامی امور آن با اشاره و تدبیر آنها تمشیت شده است. این اصل ماجراست. به همین دلیل هم هست که حتی برخلاف قوانین و معاهده هایی که خودشان در تدوین، تصویب و جاری شدن آن نقش اصلی را داشته اند، بر موضع کنونی خود پافشاری می کنند. ایرانیان نیز این مسئله را به روشنی درک می کنند و بنابراین، امروز در  موضوع هسته ای وحدت نظر شگفتی دارند و حفظ دستاوردهای خود در این زمینه را در مسیر آرمان های بزرگ ملی خود به حساب می آورند.

اصلی ترین سازوکاری که غربی ها در این مواجهه در اختیار دارند، یک محیط، شرایط، بافت یا موفعیت ذهنی/ عینی پیچیده و گسترده است که قادر شده اند، آن را طی سالها در افکار عمومی جهانی نسبت به ایران شکل داده و تثبیت نمایند. اینکه اجزاء، عناصر و متغیرهای موجود در این بافت دقیقا کدام اند، البته که خود نیازمند یک مجال پژوهشی مستقل است اما هریک از ما می توانیم برخی از این متغیرها، عوامل و اجزاء را شناسایی کرده و به ارزیابی وزن آن در فرایند شکل گیری بافت مفهومی مورد نظر غرب علیه ایران، بپردازیم.

در قسمت بعدی، تلاش خواهیم کرد به برخی از این موارد اشاره کنیم.

بافت های مفهومی و دیالوگ ما با افکار جهانی(1)

موضوع بحث امروز کلاس "معنی شناسی" در دانشکده خبر، نسبت میان مفهوم یا معنی با بافت یا موقعیت بکارگیری زبان بود. "مفهوم بافتی" یکی از آموزه های نسبتا ساده اما بسیار عمیق و دامنه دار معنی شناسی است. به بیانی ساده، نکته اصلی این است که عبارات زبان، هنگامی که در دل یک بافت یا موقعیت قرار گیرند، مفهوم یا پیام اصلی خود را پیدا می کنند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که یک عبارت ساده، شفاف و روشن زبانی نیز، در بافت های مختلف از یک مفهوم یکسان برخوردار بوده و پیام ثابت و سر راستی را به مخاطب انتقال دهد. برای درک روشن تر این آموزه، یک مثال ساده ارائه می شود. عبارت زبانی روشنی چون "چه هوای خوبیه امروز" را در نظر بگیرید. برای هر فارسی زبانی این عبارت دارای معنی ای روشن و مشخص است. این مفهوم را مفهوم زبانی می گوییم. اکنون می توان به آسانی نشان داد که همین مفهوم ساده و سر راست زبانی، هنگامی که در بافت های مختلف قرار می گیرد، تا چه اندازه پیام هایی متنوع و گاه کاملا متضاد را به مخاطب انتقال می دهد:

·        بافت اول: دو شهروندی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده اند و یکی از آنها تلاش می کند سر صحبت با طرف دیگر را بازکند.  اولی می گوید: چه هوای خوبیه امروز و دومی به سادگی متوجه می شود که منظور مخاطب او، ارائه اطلاعاتی تازه درباره وضعیت آب و هوا به او نیست چرا که هر دو وضعیت آب و هوا را مستقیما حس می کنند. پیام مورد نظر گوینده این است که علاقه دارم سر صحبت با شما را باز کنم! حال شما با اندکی توجه می توانید اجزاء شکل دهنده این بافت را توصیف کنید و بگویید که کدام عناصر، شرایط و پدیده ها در شکل گیری چنین بافت ساده ای (صف اتوبوس) نقش دارند.

·        بافت دوم: زن و شوهری که در خانه با یکدیگر درگیر بحث و جدل کشداری بر سر یک مسئله مورد اختلاف هستند و نهایتا یکی از آنها می گوید: چه هوای خوبیه امروز! در اینجا نیز طرف دیگر هرگز این برداشت را نمی کند که منظور همسرش جلب توجه او به وضعیت آب و هواست بلکه به روشنی این پیام را دریافت می کند که منظور همسر او، خاتمه دادن به این کشمکش است. لطفا اجزاء این بافت یا موقعیت ارتباط را نیز مشخص کنید.

·        بافت سوم: جوانی که بعد از دو سال تلاش برای قبولی در کنکور، بالاخره نام خود را در فهرست پذیرفته شدگان در رشته دلخواه خود مشاهده می کند و ناگهان می گوید: خدای من، چه هوای خوبیه امروز! مخاطبان این جوان به روشنی پیام شادمانه بودن و رضایت خاطر را از گوینده این جمله دریافت می کنند. فکر می کنم مشخص کردن اجزاء شکل دهنده این بافت نیز برای شما کار چندان مشکلی نباشد

·        بافت چهارم و ... (اگر دوست دارید شما نیز می توانید بافت های بسیار دیگری را توصیف کنید که همین عبارت ساده، در هریک از آنها نیز مفاهیم و پیام های متفاوتی را ارائه می دهد)

این مثال ساده نشان می دهد که عبارات زبانی، خود بخود چندان تعیین کننده آن پیامی نیستند که توسط مخاطب دریافت می شود بلکه مهم این است که هر عبارت زبانی در کدام موقعیت ارتباطی ارائه می شود. حال تصور کنید که در مواجهه ارتباطی و تبلیغاتی دو طرف (مثلا دو کشور)، یکی از آنان بتواند، برای گروه خاصی از مخاطبان (و در وسیع ترین شکل آن افکار عمومی جهانی) به تدریج، بافت یا موقعیتی را با اجزایی خاص و حساب شده، شکل دهد. در آن صورت اتفاقی که رخ می دهد این است که چندان مهم نیست که چه اطلاعاتی ارسال می شود یا چه عباراتی به کار گرفته می شود چرا که در هر صورت، مخاطبان همان پیامی را دریافت می کنند که توسط طراحان بافت یا موقعیت مورد نظر بوده است. برای مثال اگر قرار است نشان داده شود که فلان کشور یا دولت، یک کشور سرکش، مخل امنیت جهانی، فاقدپایبندی به اصول، غیرقابل اعتماد و خطرناک برای جامعه جهانی است، اساسی ترین کار این است که نظام رسانه ای بتواند به تدریج، موقعیت یا بافت مناسب و موثری را با اجزاء و عناصر حساب شده،  بوجود آورده در ذهن جامعه هدف، پایدار سازد. در آن صورت می توان به سی ان ان ماموریت داد که سخنان رییس جمهوری آن کشور را به طور مستقیم پخش کند و با خیالی آسوده اطمینان داشت که جامعه مورد نظر از مخاطبان، که بافت یا موقعیت مورد اشاره در ذهن آنان برپا و پایدار شده است، تقریبا یا اکثرا همان پیام های فوق را حتی از سخنان رییس جمهوری همین کشور، دریافت خواهند کرد و چه بهتر از این!

این است که وقتی عبارات، جملات، پاراگراف ها و گفتمان آن رییس جمهور را فارغ از بافت ذهنی مخاطبان، بررسی کنید، ممکن است با سخنانی مستدل، روشن، مظلومانه، متناسب با عقل سلیم و حتی مبتنی با قانون و عرف بین الملل سروکار داشته باشید اما هنگامی که افکار عمومی دولت ها و شهروندان مخاطب را سنجش می کنید، دریافت هایی کاملا متفاوت را مشاهده کنید. دریافت هایی که به رقیبان و دشمنان کشور این رییس جمهور کمک می کند که گام های بعدی از اقدامات خود علیه این کشور را به اجرا در آورند.

بحث ما در این زمینه ادامه دارد اما توصیه می کنم مطلب فوق را یک بار دیگر مطالعه کنید و منتظر قسمت بعدی بحث باشید...

با آرزوی هوشمندی، زیرکی و سرفرازی فرزندان با ایمان و پاکباخته ایران عزیز

 

امیدوار به هوشمندی و تدبیر ایرانی(۳)

  • اما ترکیه: صرفنظر از ماهیت متعادل تر دولت کنونی آنکارا، ما ایرانیان خوب می فهمیم که این همسایه رقیب سنتی ایران، این روزها چه قندهایی را در دل آب می کند و با آرامش و خوشحالی درون، نظاره گر و منتظر گرفتن ماهی های درشت دیگر، از آبی است که امید دارد با به خواب رفتن تدبیر ایرانی، گل آلوده شود. کسی نتوانسته برآورد کند که ترکیه از ناحیه بحران های سی سال گذشته در مناسبات بیرونی ایران از جمله جنگ و تحریم ها، چه بهره های بادآورده یی را نصیب خود کرده است و اقتصاد و عمران این کشور تا چه میزان از این ناحیه به شکوفایی و توسعه دست یافته است.
  • درباره موجود شرور و حرام زاده ای چون اسراییل نیز که نیازی به حرف و حدیث نیست. آنها در سی سال گذشته پیوسته منتظر بودند که واقعیات روشن و مسلم تاریخی و معاصر از دشمنی اعراب با ایران، بالاخره تهران را به این نتیجه نزدیک کند که دست از مخالفت با اسراییل بردارد. یعنی به دلیل مسلم بودن یک حقیقت، به یک باطل گرایش پیدا کند! نه تنها این اتفاق نیفتاد- که نباید هم می افتاد- بلکه روز به روز،  ایران در قضیه فلسطین از خود عرب ها هم آتشین مزاج تر و از پاپ هم کاتولیک تر شد. آخرین پرده این ماجرا هم ضرب شستی بود که در جنگ ویرانگر اخیر اسراییل علیه لبنان، نیروهای حزب الله به تل آویو نشان دادند. (حال بگذریم از اینکه اگر به جای دولت قطر، نماینده دولت لبنان هم این روزها در شورای امنیت حضور داشت، قطعنامه علیه ایران را بی تردید امضاء می کرد!) به هرحال، اکنون اسراییلی ها مسیر معکوسی را طی می کنند: این بار تلاش دارند برای داغ تر کردن معرکه حمله به ایران، عرب ها را در مقابله با دشمن مشترک اعراب و اسراییل! (یعنی ایران) با خود متحد کنند! فاعتبرو یا اولی الابصار

با مجموع این اوضاع  و احوال، آنچه که می ماند امید به تدبیر ایرانی است. آری شجاعت، مقاومت و بی هراسی ایرانیان پیرو اهل بیت (ع) از دشمن را طی این سالها همه جهانیان دیده اند اما ماهیت شرایط و صحنه کنونی، بیش از همه اینها تشنه تدبیر ایرانی است. تدبیری که با تشخیص درست موقعیت اجازه ندهد که دشمن کینه توزی که از فرط خشم و حقارت، از همیشه دیوانه تر است، ساخته های مردم ما را ویران کند. روشن است که همه دوست داریم تحلیلی که معتقد است آمریکا دست به هیچ حمله ای علیه ایران نخواهد زد به واقعیت بپوندد. اما چشم بستن بر واقعیت های جاری صحنه منطقه ای و بین المللی، بسیار بی تدبیرانه، ساده لوحانه و جبران ناپذیر است. مثل آمریکا مثل گاوی فربه با شاخ هایی تیز است. بگذریم که دیگرانی توانستند با دست کشیدن به پشت این گاو شیر آن را بدوشند... اما آنچه به موقعیت فعلی ما باز می گردد این است که نباید بیهوده این گاو عصبانی را دیوانه کرده و خود را در معرض شاخ های تیز آن قرار دهیم. فکر می کنم این هم واقعیت است که امروز همه از بیگانه و رقیب و دشمن، درحال تشویق و تحریک این گاو وحشی برای زخم انداختن بر پیکر ایران هستند. سیاست نه شرقی نه غربی،  به این معنی نیست که همه تخم مرغ های خود را در سبد یکی دو قدرت غیرقابل اعتماد و خالی از ارزش های اخلاقی قرار دهیم و کار را به جایی برسانیم که دست خالی و تنها برجای بمانیم و نظاره کنیم که در چانه زنی خود با غرب و آمریکا، بالاخره به چه قیمتی ما را خواهند فروخت. نه شرقی نه غربی، یعنی پدیداری و قوام یک ماهیت، یک ارزش و یک قدرت ملی و اعتقادی در سرزمینی چون ایران که اگر قرار بر رابطه است با همه دنیا، مراوده و ارتباط دارد. تنها خط قرمز هم منافع ملی خودش است، نه متحد و دوست استراتژیک کشوری است و نه دشمن قسم خورده کشوری دیگر.  آنقدر زیرک و با تدبیر هست تا به گونه ای عمل کند که همیشه، همه گزینه ها پیش رویش باز بماند... همه سبدها برای گذاشتن بخشی از تخم مرغ هایش آماده باشد. در آن صورت است که روس ها نمی توانند بعد از حدود پانزده سال که چنگک خود را به نیروگاه بوشهر گیرداده اند، حالا که به زعم خود، درها را بر روی ایران بسته می بینند، گربه رقصانی کنند و رذیلانه از رها کردن کار در پروژه بوشهر سخن بگویند. نیروگاهی که طبق قرارداد باید در سال 2000 تکمیل می شد. و در آن صورت است که بیش از این شاهد نخواهیم بود که بیش از پانزده سال تلاشمان برای برقراری رابطه با حکومتی تحمیلی و استبدادی چون دولت حسنی مبارک در مصر، تنها نتیجه ای که به بار آورده شرط و شروط های روزافزون دولت مصر برای سیاست ایران و بیشتر شدن ناز و اطوار متکبرانه قاهره نسبت به تهران باشد. امیدوار باشیم به تدبیری که نه تنها اجازه نخواهد داد، خواست دشمنان تاریخی ایران برآورده شده و یک گروه عصبی و بی تعادل در کاخ سفید، با سوء استفاده از توان و قدرت ویرانگر نظامی، بر پیکر ایران آسیبی برسانند، بلکه کشتی آشفته سیاست خارجی کشور را به گونه ای هدایت کند که در آینده ای نزدیک، شاهد اشتیاق و عطش همه طرف های اروپایی، آمریکایی، روسی و آسیایی برای همکاری با قدرت بی نظیر و ممتازی به نام جمهوری اسلامی ایران باشند و بدانند که حفظ این رابطه مستلزم پرداخت بهای مناسب آن و محدود به رعایت تعهدات و حفظ حدودی است که به اعتقادات دینی، حیثیت ملی و جایگاه تاریخی ایران باز می گردد. برای ایران و ایرانی این روزها روزهای سختی است که شاهدیم هر حکومت عقب مانده و هر شخصیت بی ارزشی در گوشه و کنار جهان، با زبان بی حرمتی ایران را خطاب قرار می دهد.

تدبیر ایرانی را دست کم نگیریم و  به عنایت الهی امیدوار باشیم که پیوسته پشتیبان این مرز و بوم بوده است.

 آری... خواب بدخواهان تعبیر نخواهد شد مگر آنکه خدای ناخواسته تدبیر ایرانی به خواب رود! چنان باد و چنین مباد!

امیدوار به هوشمندی و تدبیر ایرانی(۲)

  • اما تجارتخانه اروپایی هم بعد از سالها مذاکره و تعامل سیاسی با ایران، بالاخره در مقابل کاخ سفید زانو زد و به ناتوانی خود در رهبری یک فرایند سیاسی برای حل مسئله هسته ای ایران اذعان کرد. کاخ سفید که طی همه این سالها در کنار گود نشسته و به اروپایی ها گوشزد می کرد که تلاش تان بیفایده است، اکنون که دولت های اروپایی، پسرهای سر به راهی شده اند، آنها را به خانه خود پذیرفته و هدایت بازی را به دست گرفته است. اروپای تجارت  پیشه که طی این سی سال همیشه سعی داشت، خط رابطه سودمدارانه با ایران را برای کسب و کار خود باز نگه دارد اکنون دیگر از نفس افتاده و تلاش می کند تا با سخت گیری و سخت گویی علیه ایران، کاخ سفید را آنقدر خوشحال نگه دارد که بابت عملکرد این چندین سال، لب به سرزنش اروپا بازنکند!
  • می رسیم به روسیه. فکر می کنم برای هر ایرانی ای که اندکی آگاهی تاریخی و سیاسی دارد و ماهیت رفتار سیاسی روس ها و سابقه تعامل آنها با کشورمان ایران را می شناسد، از همان ابتدا هم روشن بود که گذاشتن حتی یک تخم مرغ در سبد این حکومت، تنها نتیجه اش این خواهد بود که به اندازه قیمت یک مرغداری هزینه کنیم و نهایتا هم سیاست بازان کرملین، درست در جایی که به تخم مرغ مان بسیار نیازمندیم، آن را در مقابل چشمانمان،  جلوی پای دشمن خرد کنند! حالا اگر شما این تخم مرغ را سیاست خارجی کشور فرض کنید که با رفتار روس ها در این دو قطعنامه تکلیف اش روشن است و اگر هم در بخش همکاری های دوجانبه به سمبل آن یعنی نیروگاه بوشهر نگاه کنید که با بازی رندانه و بسیار کثیف روس ها در هفته های اخیر، خیلی حال بدی پیدا خواهید کرد! بهتر است دیگر از چشم بادامی های چینی حرفی به میان نیاوریم تا مجبور نباشیم بیش از این به سادگی خودمان گریه کنیم.
    • یک طرف دیگر، عرب ها هستند؛ دشمنان تاریخی این مرز و بوم که در هیچ مقطعی از دشمنی و حسادت با ایران رها نشده اند و هیچ فرصتی را برای ضربه زدن به این سرزمین، از دست نداده اند. آنها هم این روزها خود را برای یک جشن دیگر به مناسبت بروز فاجعه ای تازه برای ایران و ایرانی آماده می کنند هرچند از آنجا که به ضعف و زبونی ذاتی خود واقف هستند از اینکه صدای موشک و هواپیما بلند شود، چندان هم بدون هراس نیستند. اگر گوشه و کنار، برخی حاکمان عرب نسبت به بروز یک جنگ تازه در منطقه ابراز نگرانی می کنند یا به ایران توصیه می کنند که با آتش بازی نکند، نه به این معنی است که دلسوز ایران هستند و نه این مفهوم را دارد که همه چنگ و دندان هایی که آمریکا علیه ایران نشان می دهد، صرفا بلوف های یک جنگ روانی هستند. دلیل این نگرانی ها را باید در همان هراسی جستجو کرد که اعراب خلیج فارس از وقوع یک درگیری دارند چرا که دست کم اینقدر می فهمند که ایران، عراق نیست که آمریکا تمام شهرها، تاسیسات و امکاناتش را با موشک ها و بمب هایی که از آبها و پایگاه های اطراف خلیج فارس هدایت می شود، زیر و رو کند و صدای یک گلوله هم آرامش شیخ نشین ها را برهم نزند. شک نکنید که این روزها، بخش بزرگی از برنامه آماده سازی روانی آمریکا، دلداری دادن به حکام و شاهزادگان عرب است که در گیرودار معرکه، بی موقع پس نیفتند. اینها در دوران جنگ هشت ساله صدام علیه ایران اثبات کردند، و اگر ما تدبیری درخور نداشته باشیم، بازهم اثبات خواهند کرد که بسیار بی مقدارتر از آنی بوده اند که ظرف اینهمه سال، سیاست خارجی ما به دنبال راضی نگهداشتن آنان باشد. همین چند هفته قبل بود که پس از صدور قطعنامه اول شورای امنیت علیه ایران، کشورهای عربی موقعیت را برای رذالت مناسب دیدند و یکپارچه ایران را تهدید کردند که بر سر قضیه جزایر سه گانه اش در خلیج فارس کوتاه بیاید و گرنه چه و چه خواهند کرد!  ای کاش در همه این سالها می دانستیم که اینها  اساسا سبدی ندارند که بخواهیم تخم مرغ های سیاست خارجی خودمان را در آن بگذاریم. این خشم و افسوس برای ایرانیان برجاخواهد ماند که برخی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، در این سالها پول و سرزمین خود را برای جنگ و دشمنی علیه ایران هدیه کردند و همزمان با صادرات مجدد کالاهای مصرفی به ایران و نیز جذب سرمایه هایی که از ایران فراری دادیم، آباد و برخوردار شدند... به راستی که از ماست که بر ماست!

                     ادامه دارد... 

امیدوار به هوشمندی و تدبیر ایرانی(۱)

 شماهایی که گاه سپیدار را نگاه می کنید می دانید که چندان اهل نوشته های سیاسی نیستم؛ نه علاقه ای به این قبیل موضوعات دارم و نه خودم آدمی اهل سیاست ... اما کدام ایرانی ای است که این روزها بتواند نسبت به اوضاع و احوال جاری نگران نباشد. این هست که تصمیم گرفتم خلاف قاعده معمول سپیدار چند سطری در این باره بنویسم:

 

دور از تو اندیشه بدان... پاینده مانی و جاودان

 بالاخره دار و دسته "گرگ های کاخ سفید" توانستند یک اجماع جهانی علیه کشور ما بوجود آورند؛ اجماعی که نمایندگان همه کشورها و قاره ها زیر برگه آن را امضاء کردند: اروپایی های تاجرپیشه ای که حتی در سالهای اوج جنگ، دست کم رویه یکی به نعل، یکی به میخ داشتند حالا یکپارچه علیه ایران هستند و در گستاخی نسبت به ملت ما با هم مسابقه می دهند. روس ها و چینی ها که طی سالها اینهمه از کیسه ایران خوردند، حالا که کار به جاهای باریک کشیده سعی دارند با لهجه کاخ سفید صحبت کنند. نماینده قطر هم از طرف همه عرب ها زیر قطعنامه شورای امنیت علیه ایران را امضاء می کند و بدتر از همه همراهی بزرگترین کشور اسلامی یعنی اندونزی بود که حتی اعتراضات گسترده مردمی و  مخالفت های درون حکومتی  را هم به جان خرید و قطعنامه علیه ایران را امضاء کرد. برای اینکه قاره افریقا هم که سمبل نگاه سیاست خارجی ایران در سالهای بعد از انقلاب بوده در این بازی رذیلانه غایب نباشد، یک امضاء زیر برگه داشت آنهم توسط افریقای جنوبی و دولت برخاسته از مبارزات ضدنژادپرستی که طی همه این سالها شاهد مهربانانه ترین نگاه ها از چشمان تهران بوده است... و این همه در همه سالهای بعد از انقلاب یک اتفاق بی نظیر بود. حال ببینیم یک نگاه به صحنه دنیا ، کدام واقعیت ها را نشان می دهد؟

دولت آمریکا  از همیشه عصبی تر، زخم خورده تر، نومید تر و وحشی تر است و احساس می کند که بالاخره شرایط لازم برای یک عقده گشایی سی ساله از ایران فراهم شده است. البته که آنان می دانند که ایران، عراق یا افغانستان نیست. می دانند که دستشان و پایشان به این سرزمین نخواهد رسید اما این را هم می دانند که توانایی، به بار آوردن ویرانی های وسیع در کشور ما را دارند بدون اینکه با به بکارگرفتن نیروی زمینی و پیاده، خود را در تیررس سرپنجه های شجاع و مشت های کوبنده این مردم سلحشور قرار دهند. جرج بوش دوم، یکسال و نیم پایانی دوره هشت ساله ریاست جمهوری اش را می گذراند. او هم می داند که بعد از این یکسال و نیم باید برای همیشه با کاخ سفید خداحافظی کند. جمهوریخواهان هم خوب می دانند که دست کم در دوره بعدی هیچ اقبالی برای ورود به کاخ سفید ندارند. پس برای آنان این دوره یکسال و نیمه از این جهت هم فرصتی است که می توان از آن برای فرونشاندن خشم های تلنبار شده استفاده کرد. می ماند دمکرات هایی که اکنون کنگره را در اختیار دارند و ما گاه و بیگاه به مخالفت های آنان با سیاست های جرج بوش دلخوش هستیم! اینها هم در آن عقده سی ساله با جمهوریخواهان شریک اند و بهترین آرزویشان این هست که این عقده به دست رقبایشان باز شود: هم کینه دیرینه شان با ایران فرونشانده می شود و هم فضای خوبی برای انتقاد از جمهوریخواهان پیدا می کنند تا هنگامی که کار به دست دارودسته کنونی کاخ سفید به انجام رسید و آبها از آسیاب افتاد، دست کم برای هشت سال، حاکمیت خود را تضمین کنند. هیچکدام از اینها هم برای اقدام علیه ایران نگران افکار داخلی و حتی بین المللی نیستند چرا که در این یکی دوسال همه چیز به خوبی پخت و پز شده است و متاسفانه ایران هم با عملکرد خصلتی و هیجانی برخی مسوولانش کمک کرده است که این دستپخت، حسابی جا بیفتد. بنابراین اگر این روزها، مکرر می شنوید که کاخ سفید تاکید می کند که هیچ قصدی برای حمله به ایران ندارد و از طرف دیگر پیوسته می بینید که ناوهای هواپیمابر آمریکا راهی خلیج فارس هستند و نیروهای نظامی آمریکا در همه منطقه تقویت می شوند، باید به رویکرد  آمریکایی ها در بحران های مشابه در همین سالهای اخیر نگاهی بیندازید.

(ادامه دارد)