سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

امان از "متولیان" دین... امان از "نمایندگان خدا"... امان!

همیشه از خودم می پرسم که کجای کار اشکال دارد؟

کلمه "اسلام" که عربی است و از ریشه سلم و هم ریشه سلام، به فهم عامه و خاصه به معنی آرامش، صلح، امنیت و تسلیم خانه دل است به خدایی که هر وقت اسم خودش را می آورد، دو تا صفت مهربانی هم پشت آن است.


"قرآن" هم که به معنی "خواندنی" است و دست کم بین مسلمانان حتی بر سر یک "حرف" اش اختلافی نیست، می گوید من یک "یادآوری" هستم و شما هم که "پیامبر" و واسطه انتقال وحی هستی، لازم نیست کاری بیش از رساندن این یادآوری بکنی.

خدایی که این قرآن را نازل کرده هم می گوید در دین هم اجبار و اکراهی نیست و اصلا خود ما به بنده هامان هم راه را نشان می دهیم و هم بیراه را و اصلا خودمان به بنده هامان آزادی دادیم که هر کدام را خواستند بروند!

وقتی هم حتی پای صحبت بقیه ادیان پیش می آید، سفارش و اصرارش هم بر صلح و صفا بین مسلمان و یهودی و مسیحی و زردتشتی است و صحبت جنگ هم که می شود، می گوید "شمشیر" ات را فقط وقتی از غلاف در بیاور که به تو حمله می شود و تازه بعد هم اگر طرف آتش اش خوابید و گفت "صلح کنیم"، صلح بهتر است!


پیامبرش هم که می گوید من رحمت و مهربانی برای همه جهان هستم.


حالا این متولیان دین، که آن را صدپاره و شاخه کرده و هرکدام روی یکی از شاخه هایش نشسته اند و عملا به طور خستگی ناپذیری، بیخ و ریشه را می زنند (اگر تا حالا کار را تمام نکرده باشند!)، چطور این دین خرد و رحمت و مهربانی را تفسیر می کنند که:

  • هرکدام، فقط خود خودش را بنده و مومن و به صراط مستقیم می داند و به هیچ روی خوش اش نمی آید که با یک متولی دیگر مقایسه شود و مثلا اگر به ملاعمر- که فی الحال یکی از متولیان دو آتشه همین آیین است- بگویی، کمترین شباهتی مثلا به شیخ الازهر که یک متولی دیگر است یا به فلان شیخ شیعی یا حنفی یا شافعی یا... دارید، آن را یک توهین یک کفرگویی و بلکه بالاتر یک ظلم به خداوند می داند و هم خودش از تصور چنین گمراهی ای توبه و استغفار می کند و هم کسی را که چنین تصوری کرده، مستحق سرزنش و تنبه و تنبیه و مجازات می داند!!
  • و هرکدام از اینها هم طرفداران بسیار مومن (البته اگر به ظرافت نگاه کنید، بیشتر به این نمایندگان خداوند تا به خود خداوند)، محکم، پابرجا و پا به کاری دارند که نه در ایمان و درستی راه و روش و اعتقاداتشان کمترین تردیدی دارند و نه در نادرستی و ناراستی و گمراهی دیگر متولیان و دیگر شاخه ها دین، شبهه ای
  • و بسیاری از این متولیان حاضرند علیه نحله ای دیگر از پیروان همین دین ولو اینکه هموطن و همزبان و همسایه شان هم باشند، بجنگند و بکشند و کشته شوند و در این راه از روش های مدرن امروزی مثل "انفجار انتحاری (همان که سالها در ایران به آن استشهادی!  هم می گفتیم)، و انواع کلاه و کفش و کمربند انفجاری هم استفاده کنند تا شمار بیشتری از مردم بینوای یک گروه دیگر از پیروان را ذغال کنند!
  • (راستی در این ده سال اخیر در عراق و پاکستان و افغانستان و دیگر جاهای "اسلامی"، چند هزار نفر از پیروان هر شاخه به دست پیروان "مومن و پابرچای" شاخه دیگر کشته شده اند!؟)

این است که سخن به اینجا که می رسد، آدم دلش "درد" می گیرد، "می سوزد"، "خون" می شود و بعد دوباره یاد "قرآن" می افتد و به یاد... طه... ما انزلنا علیک القرآن لتشقی!

متولیان دین را نمی دانم اما آنچه که ترجمه های قرآن می گوید و تفاسیر می گوید و کلمات روشن عربی می گوید و فهم عامی ما مردم می گوید، معنی ساده و سرراست این آیه می شود اینکه: ای فرزانه نازنین! آروم باش، آرام گو باش و آرام کردار ... همین! نه کمتر و نه بیشتر. اینقدر هم نگران من که خدا باشم و اسلام که دین من باشد و قرآن که کتاب من باشد، نباش. این اسلام و این کتاب، با هیجان و تنش و سر و صدا و جارو جنجال و های و هوی و بگیر و ببند و بکش بکش و بستن چشم و گوش و دهان بندگان، پیش نرفته، نمی رود و نخواهد رفت! تمام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد