نکته: این مطلب را در تاریخ 11 اردی بهشت 86 در گوشه ای نوشته بودم! اکنون که نگاه می کنم، می بینم... هنوز هم همانطور است! گفتم این نوشته را بخوانیم شاید دوباره دل و دماغی برای نوشتن پیدا شد... شاید هم مقدمه ای شد بر نوشته های بعدی... یاحق!
**************
سایت ایرنا را کلیک می کنم... باز می شود، هنوز فیلتر نشده است!
خبرگزاری فارس را کلیک می کنم... باز می شود، هنوز فیلتر نشده است!
خبرگزاری مهر، ایسنا، ایلنا و چند سایت خبررسانی دولتی یا شبه دولتی دیگر... باز می شوند... هنوز فیلتر نشده اند... این یعنی هنوز می توانیم با شهامتی رقت برانگیز ادعا کنیم که آزادی بیان بطور کامل برقرار است... و این یعنی هنوز هم سایت هایی باقی مانده اند که وزارت ارشاد می تواند آنها را فیلتر کند...
آخرین سایتی که ناباورانه توسط وزارت ارشاد فیلتر شد، سایت بازتاب بود که علیرغم نگاه کلیشه ای و خاص آن، بازهم گاه و بیگاه علاقمندان به تحولات روز، به آن مراجعه می کردند. فیلترشدن این سایت شگفت انگیز بود چرا که چندسالی بیش نیست که نزدیکان فکری مدیران فعلی ارشاد، این سایت را برای مقابله با هجوم سایت های خبری "بیگانه" راه اندازی کردند... این دوستان تا به آن حد مراقب چارچوب ها و مرزهای کاری خود بودند که حتی هیچ یک از نظرات خوانندگان را مگر آنکه از آشنایان شناخته شده شان باشد، نیز درج نمی کردند...
یادمان باشد سایت های داخلی که فیلتر شده اند، هیچکدام تبلیغ مصرف سیگار یا مواد مخدر را نمی کردند و نحوه ساخت مواد منفجره را نیز آموزش نمی دادند... همه سایت های خبری وابسته یا نزدیک به جناح های سیاسی داخل حکومت بودند که اخبار را از دیدگاه خاص همان جناح منتشر و تحلیل می کردند...
... و یادمان باشد که علاقمندان به مطالعه این سایت ها نیز، عقب مانده های ذهنی جامعه نبودند که وزارت ارشاد نگران اغفال شدن آنها باشد... اینها اساتید دانشگاه و اندیشه ورزان جامعه هستند... اگر اینقدر ضعیف شده ایم که خواندن سایت بازتاب هم این اندیشه ورزان جامعه فرهنگی ما را اغفال می کند... دیگر باید فاتحه خیلی چیزها را بخوانیم...
آری... نگاهی که سانسور، محدودیت و حذف را، راه جبران ضعف ها و کاستی هایش می داند در هیچ مرزی متوقف نمی شود... از فیلتر کردن سایت های خبری بیگانه آغاز می کند... تا به بازتاب "خودی" برسد... فعلا توصیه می کنم از مطالعه سایت های ایرنا و ایسنا و ایلنا غافل نشوید چون ممکن است یکی از همین فرداها که این سایت ها را کلیک می کنید، با همان خطوط سیاه درشتی مواجه شوید که می گوید: مطابق قانون، دسترسی ممنوع!
اعتراض آدم ها، گاه مثل زلزله است، یکباره و بی خبر، همه چیز را از بن می لرزاند، برخی مثل آتشفشان؛ جمع می شود تا یکباره اطراف را به آتش کشد. برخی هم مثل گردباد است، همه را در می نوردد و ویران می کند.
اما اعتراض نه برای ویران کردن است، نه برای به آتش کشیدن و نه برای گسترش وحشتی که زلزله می پراکند.... اعتراض یک ویژگی ارزشمند انسانی، یک نعمت بزرگ خدادادی و یک سازوکار طبیعی است برای پایدار ماندن رابطه میان آدم ها، ثبات نظام های اجتماعی و جلوگیری از فسیل شدن و فروریختن حاکمیت ها.
اعتراض برای همه سطوح ارتباطی آدمی ضروری است:برای همه روابط فردی و برای همه روابط گروه محور. رابطه فرد با خودش، رابطه فرد با همسرش، رابطه فرد با نهاده های اجتماعی اطرافش، رابطه فرد با حاکمیت و به همین شکل همه روابطی که گروههای انسانی با افراد، گروهها، نهادها و حکومت ها برقرار می کنند.
به بدن خود نگاه کنیم: اگر سازوکارهای اعتراضی که از طریق سلسله اعصاب ما به مغز منتقل می شود (انواع دردها، سوزش ها یا احساس هایی چون گرسنگی، تشنگی، خواب آلودگی و امثال آن) خاموش شود، یا اگر مغز گمان برد که با منهدم کردن اساس و بنیان این سازوکار، "آرام و راحت" می شود، طولی نمی کشد که بدن ما یا می پوسد، یا می سوزد یا فلج می شود یا نهایتا می میرد. مغز ما، علاقه ای به حاکمیت بر اعضای مرده، فلج شده یا از کارافتاده ندارد.
برعکس، بزرگترین نگرانی های مغز بعنوان فرماندار مرکزی بدن، جاری بودن، برقرار بودن، سالم ماندن و حساس بودن این سازوکار است. مغز، شرایطی را فراهم می کند که اگر سوزنی به انگشت کوچک دست ما فرورفت، در همان لحظه فریاد بزند و کاری کند که نه تنها دست به فریاد انگشت کوچک برسد بلکه حتی "دگر عضو ها را نماند قرار".
جالب اینکه مغز ترجیح می دهد که هر اعتراض کوچک را در نزدیکترین لحظه ممکن دریافت کند، به تاخیر انداختن اعتراض ها جمع شدن دو یا چند درد در بدن و فعال شدن همزمان مکانیزم های اعتراضی، چیزی نیست که دلخواه مغز یا روش ترجیحی آن باشد.
در نهاده های اجتماعی (خانواده، مدرسه، اداره، کارگاه و ...دولت) نیز طبیعی ترین و خردمندانه حالت، جریان داشتن مداوم سازوکارهای اعتراضی از بدن به مرکز فرمان دار است: همانند قطره چکان یک سرم که داروی اعتراض را آرام و پیوسته به نهاده می رساند و ناراسایی ها را رسا می سازد.
همچنین، این یک ملاک، شاخص و محک ارزیابی برای تعیین میزان توسعه یافتگی جوامع و رشد فرهنگ دمکراسی در متن جامعه و سپس در دولت و حاکمیت است. نبودن استبداد یعنی پاسبانی و مراقبت از سازوکار سرزنده، جاری و حساس اعتراضی در تمامی رگه ها، سطوح و ارکان جامعه تحت حاکمیت.
بازهم در این زمینه سخن خواهم گفت...
سلامی دوباره
یکبار دیگر اینجا هستم، برای نوشتن چیزهایی که یکسال و دو روز متوقف مانده بود. البته دلیل این سکوت برای خودم روشن است هرچند به سختی توانسته ام آن را برای بسیاری از شما که پرسان می شدید، روشن کنم. برای من، این سخن آلبرت کامو که "هرگز جز از زندگی ننویس و هرگز جز آنچه را زیسته ای ننویس" یک سرمشق مغتنم است. خب حال اگر شما هم جای من بودید، لابد اینگونه نبود که مثل یک آموزگار فیزیک یا جغرافیا، بیایید و هرچه را که ساعتی پیش یا شب گذشته، خوانده و آموخته اید، برای خوانندگان تان بازنویسی کنید. من هم این کار را نکردم چون هم، توهین به "من" من بود و هم به "خود" خوانندگان.
اگر بخواهیم به سرمشق کامو، پایدار بمانیم، گویی قاعده این است که ذهن با نطفه ی سوژه ای، مطلبی، آموزه ای یا مسئله ای، آبستن می شود و آنوقت رحم ذهن باید این نطفه را با حوصله و بردباری پرورده و پروده کند تا شاکله ای درخور بیابد و نوزادی متولد شود شایسته نگاه منتظران. و این مهلتی می خواهد تا خون، شیر شود و بردباری ای می خواهد به سان بردباری کف دستانی که کاسه می شود به زیر قطره های بی شتاب آبی که از سنگی سیاه می چکد. به هرحال همین است که هست: سنگ خاره ذهن و دل سپیدار و تجربه های قطره چکانی زندگی.
پس می توانم با روراستی به شما بگویم که اگر در این یکسال و دو روز ننوشتم، هیچ دلیلی نداشته است جز همین دلیل. حال اگر متوجه منظورم نشدید، خب دوباره بخوانید.
اما اکنون، بازهم اینجا هستم. روبروی هم نشسته ایم و به عنایت پروردگار، می خواهم درباره یک موضوع، سر صحبت را باز کنم. امیدوارم در حوصله شما باشد و طرف گفتگو بمانید.
شاید خواسته یا ناخواسته، موضوع "روانشناسی اعتراض ایرانیان" ذهن شما را متوجه خود کرده باشد. آیا به نقص عضو بزرگی که از این بابت در شخصیت ایرانی وجود دارد، اندیشه کرده اید و به اهمیت آن در رشد انسانی یک جامعه و جایگاه آن در روش های مختلف زیستن همچون دمکراسی؟
بسیار خب، اگر هم تاکنون به این موضوع فکر نکرده اید، تا بر می گردم، فرصت خوبی است. بعد می رویم سراغ اصل بحث.
در قسمت قبلی این آموزه مطرح شد که در یک فرایند ارتباط (حال بین دو نفر باشد، یا بین یک کشور با افکار عمومی جهان) چندان مهم نیست که چه چیزی گفته می شود، بلکه این بافت یا محیط یا موقعیت – ذهنی و عینی- ارتباط است که نقش تعیین کننده ای در پیام دریافتی توسط مخاطب دارد. بنابراین در یک فرایند مواجهه دو رقیب، آن طرفی دست بالاتر را دارد که توانسته یک بافت مفهومی قدرتمند و متناسب با اهداف راهبردی خود بوجود آورد. رییس جمهوری هم که با سی ان ان حرف می زند یا سخنرانی می کند، کافی نیست که هر مطلبی را که - از نگاه خود- درست می داند، بر زبان آورد بلکه نکته مهم تر، داشتن درک درستی از بافت ذهنی- عینی مخاطبان است. حتی چه بسیار حرف هایی ظاهرا درست که طرح آنها در افکار عمومی مخاطبان، پیام هایی نادرست و زیان آور را تولید کند و لذا زیرکی و سیاست - در مفهوم درست آن- حکم می کند که در این میدان، بی محابا تاخت و تاز نکنیم.
کسی تردید ندارد که ریشه مشکل غربی ها با ایران در پرونده هسته ای به همان جایی باز می گردد که ریشه مشکلات حدودا سی سال گذشته، به آنجا می رسید: غربی ها- و البته که قدرت های بزرگ شرقی نیز- مصمم بوده و هستند که برپایی و قوام یک هویت و قدرت تازه، بالنده، خودمختار و مستقل در ایران را به رسمیت نشناسند، یعنی در کشوری که دست کم طی یک و نیم قرن گذشته حیاط خلوت آنها بوده و تمامی امور آن با اشاره و تدبیر آنها تمشیت شده است. این اصل ماجراست. به همین دلیل هم هست که حتی برخلاف قوانین و معاهده هایی که خودشان در تدوین، تصویب و جاری شدن آن نقش اصلی را داشته اند، بر موضع کنونی خود پافشاری می کنند. ایرانیان نیز این مسئله را به روشنی درک می کنند و بنابراین، امروز در موضوع هسته ای وحدت نظر شگفتی دارند و حفظ دستاوردهای خود در این زمینه را در مسیر آرمان های بزرگ ملی خود به حساب می آورند.
اصلی ترین سازوکاری که غربی ها در این مواجهه در اختیار دارند، یک محیط، شرایط، بافت یا موفعیت ذهنی/ عینی پیچیده و گسترده است که قادر شده اند، آن را طی سالها در افکار عمومی جهانی نسبت به ایران شکل داده و تثبیت نمایند. اینکه اجزاء، عناصر و متغیرهای موجود در این بافت دقیقا کدام اند، البته که خود نیازمند یک مجال پژوهشی مستقل است اما هریک از ما می توانیم برخی از این متغیرها، عوامل و اجزاء را شناسایی کرده و به ارزیابی وزن آن در فرایند شکل گیری بافت مفهومی مورد نظر غرب علیه ایران، بپردازیم.
در قسمت بعدی، تلاش خواهیم کرد به برخی از این موارد اشاره کنیم.
موضوع بحث امروز کلاس "معنی شناسی" در دانشکده خبر، نسبت میان مفهوم یا معنی با بافت یا موقعیت بکارگیری زبان بود. "مفهوم بافتی" یکی از آموزه های نسبتا ساده اما بسیار عمیق و دامنه دار معنی شناسی است. به بیانی ساده، نکته اصلی این است که عبارات زبان، هنگامی که در دل یک بافت یا موقعیت قرار گیرند، مفهوم یا پیام اصلی خود را پیدا می کنند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که یک عبارت ساده، شفاف و روشن زبانی نیز، در بافت های مختلف از یک مفهوم یکسان برخوردار بوده و پیام ثابت و سر راستی را به مخاطب انتقال دهد. برای درک روشن تر این آموزه، یک مثال ساده ارائه می شود. عبارت زبانی روشنی چون "چه هوای خوبیه امروز" را در نظر بگیرید. برای هر فارسی زبانی این عبارت دارای معنی ای روشن و مشخص است. این مفهوم را مفهوم زبانی می گوییم. اکنون می توان به آسانی نشان داد که همین مفهوم ساده و سر راست زبانی، هنگامی که در بافت های مختلف قرار می گیرد، تا چه اندازه پیام هایی متنوع و گاه کاملا متضاد را به مخاطب انتقال می دهد:
· بافت اول: دو شهروندی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده اند و یکی از آنها تلاش می کند سر صحبت با طرف دیگر را بازکند. اولی می گوید: چه هوای خوبیه امروز و دومی به سادگی متوجه می شود که منظور مخاطب او، ارائه اطلاعاتی تازه درباره وضعیت آب و هوا به او نیست چرا که هر دو وضعیت آب و هوا را مستقیما حس می کنند. پیام مورد نظر گوینده این است که علاقه دارم سر صحبت با شما را باز کنم! حال شما با اندکی توجه می توانید اجزاء شکل دهنده این بافت را توصیف کنید و بگویید که کدام عناصر، شرایط و پدیده ها در شکل گیری چنین بافت ساده ای (صف اتوبوس) نقش دارند.
· بافت دوم: زن و شوهری که در خانه با یکدیگر درگیر بحث و جدل کشداری بر سر یک مسئله مورد اختلاف هستند و نهایتا یکی از آنها می گوید: چه هوای خوبیه امروز! در اینجا نیز طرف دیگر هرگز این برداشت را نمی کند که منظور همسرش جلب توجه او به وضعیت آب و هواست بلکه به روشنی این پیام را دریافت می کند که منظور همسر او، خاتمه دادن به این کشمکش است. لطفا اجزاء این بافت یا موقعیت ارتباط را نیز مشخص کنید.
· بافت سوم: جوانی که بعد از دو سال تلاش برای قبولی در کنکور، بالاخره نام خود را در فهرست پذیرفته شدگان در رشته دلخواه خود مشاهده می کند و ناگهان می گوید: خدای من، چه هوای خوبیه امروز! مخاطبان این جوان به روشنی پیام شادمانه بودن و رضایت خاطر را از گوینده این جمله دریافت می کنند. فکر می کنم مشخص کردن اجزاء شکل دهنده این بافت نیز برای شما کار چندان مشکلی نباشد
· بافت چهارم و ... (اگر دوست دارید شما نیز می توانید بافت های بسیار دیگری را توصیف کنید که همین عبارت ساده، در هریک از آنها نیز مفاهیم و پیام های متفاوتی را ارائه می دهد)
این مثال ساده نشان می دهد که عبارات زبانی، خود بخود چندان تعیین کننده آن پیامی نیستند که توسط مخاطب دریافت می شود بلکه مهم این است که هر عبارت زبانی در کدام موقعیت ارتباطی ارائه می شود. حال تصور کنید که در مواجهه ارتباطی و تبلیغاتی دو طرف (مثلا دو کشور)، یکی از آنان بتواند، برای گروه خاصی از مخاطبان (و در وسیع ترین شکل آن افکار عمومی جهانی) به تدریج، بافت یا موقعیتی را با اجزایی خاص و حساب شده، شکل دهد. در آن صورت اتفاقی که رخ می دهد این است که چندان مهم نیست که چه اطلاعاتی ارسال می شود یا چه عباراتی به کار گرفته می شود چرا که در هر صورت، مخاطبان همان پیامی را دریافت می کنند که توسط طراحان بافت یا موقعیت مورد نظر بوده است. برای مثال اگر قرار است نشان داده شود که فلان کشور یا دولت، یک کشور سرکش، مخل امنیت جهانی، فاقدپایبندی به اصول، غیرقابل اعتماد و خطرناک برای جامعه جهانی است، اساسی ترین کار این است که نظام رسانه ای بتواند به تدریج، موقعیت یا بافت مناسب و موثری را با اجزاء و عناصر حساب شده، بوجود آورده در ذهن جامعه هدف، پایدار سازد. در آن صورت می توان به سی ان ان ماموریت داد که سخنان رییس جمهوری آن کشور را به طور مستقیم پخش کند و با خیالی آسوده اطمینان داشت که جامعه مورد نظر از مخاطبان، که بافت یا موقعیت مورد اشاره در ذهن آنان برپا و پایدار شده است، تقریبا یا اکثرا همان پیام های فوق را حتی از سخنان رییس جمهوری همین کشور، دریافت خواهند کرد و چه بهتر از این!
این است که وقتی عبارات، جملات، پاراگراف ها و گفتمان آن رییس جمهور را فارغ از بافت ذهنی مخاطبان، بررسی کنید، ممکن است با سخنانی مستدل، روشن، مظلومانه، متناسب با عقل سلیم و حتی مبتنی با قانون و عرف بین الملل سروکار داشته باشید اما هنگامی که افکار عمومی دولت ها و شهروندان مخاطب را سنجش می کنید، دریافت هایی کاملا متفاوت را مشاهده کنید. دریافت هایی که به رقیبان و دشمنان کشور این رییس جمهور کمک می کند که گام های بعدی از اقدامات خود علیه این کشور را به اجرا در آورند.
بحث ما در این زمینه ادامه دارد اما توصیه می کنم مطلب فوق را یک بار دیگر مطالعه کنید و منتظر قسمت بعدی بحث باشید...
با آرزوی هوشمندی، زیرکی و سرفرازی فرزندان با ایمان و پاکباخته ایران عزیز
اشاره: موضوع شهروندان خبرنگار، از آن موضوعاتی است که در سالهای اخیر به عنوان یک پدیده جدید فرهنگی و رسانه ای متولد شده و در گوشه و کنار جهان هم نمونه های ممتازی از نقش این شهروندان عادی در کمک به جریان حرفه ای خبررسانی، بروز و ظهور پیدا کرده است. البته این سوژه ها عمدتا حوادث تلخ طبیعی یا اجتماعی بوده اند... فروریختن برج های دوقلو، انفجارهای متروی لندن، حادثه عظیم سونامی در جنوب شرق آسیا و... سقوط هواپیمای حامل خبرنگاران در ایران که البته در این مورد آخر، رسانه های ما نتوانستند به خوبی از نقش مکمل شهروندان معمولی در فرایند اطلاع رسانی استفاده کنند و هنوز هم کسی برای جمع آوری تولیدات نوشتاری و تصویری شهروندان حاضر در نزدیکی صحنه این حادثه و پیامدهای آن، اقدامی نکرده است.
امروز شاهد بودم که خبرنگار جوان و فعال تلویزیون، خانم لبافی سرگرم تهیه یک گزارش نظرخواهی درباره ماهیت پدیده ای به نام شهروندان خبرنگار هست... بازهم خانم لبافی به سراغ یک سوژه نو و جاذب رفته بود و بازهم تلاش داشت تا در محدوده ظرفیت رسانه ای صدا و سیما، گزارشی ابتکاری ارائه دهد... مثل گزارش قبلی اش درباره وبلاگ نویسی که هرچند کوتاه اما جالب و دیدنی بود.
به هرحال... به این بهانه چند نکته را درباره پدیده شهروندان خبرنگار یادداشت کرده ام که تقدیم می شود: