دیروز در خم یک کوچه
بهار را دیدم
لبریز از شوق تازگی
به رهگذران سلام می کرد
و با پرنیان باد
شانه درختان کوچه را
تکان می داد
بهار را دیدم
مهربان و گرم
لرز سرمای زمستان را
از هر شاخساره به در می کرد
و جرات شکفتن می پراکند
دیروز بهار را پشت پنجره دیدم
بر کالبد گلدان یخ زده
روح گل می دمید
و بهار را دیدم
باغچه را در آغوش می کشید
و گونه سرد چشمه را
با بوسه گرم می کرد
و بهار را با جامه سبز دیدم
نوروز را به همه زمینیان
تهنیت می گفت
و رایحه عشق را با دستانی گشاده
بر چهره زمانه می پاشید
...
|