برای قیصر فاتحه بخوانید ... که زندگی آغاز کرد!

خبر، هرچند کوتاه بود... اما مثل صاعقه ای بود که از پهنای روح ات عبور کند... قیصر امین پور درگذشت...

او، یکسال از من کوچکتر بود و چند عمر جلوتر! یادم می آید حدود بیست سال قبل بود که برای اولین بار کتاب شعری از او را دیدم، در قالب مثنوی... گفتم: یک مولانای جوان! اما چند روز قبل که او را در تلویزیون دیدم... دیدم که عشق تمام چهره اش را نقره ای کرده است... چه برسد به درونش که آینه بود...

... حالا او سفر را به پایان برده و تازه چندساعتی است که دست به کار زندگی شده است. 

ما از پشت سر برای او دست تکان میدهیم، و برای خودمان غبطه می خوریم... خب، لابد وقت رفتنش بود... کار یک عمر را در این ۴۸ سال تمام کرده بود...

پس سحرگاه امروز،‌ سه شنبه، کوله بار تن اش را جاگذاشت... روح اش را بر پشت عشق اش نهاد و پرواز کرد... خدایش بیامرزاد!

چند نمونه از سروده های قیصر را در زیر می آورم... بخوانید و برایش فاتحه بخوانید!

  • غزل دلتنگی

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

                                       ********

  • دستور زبان عشق

دست عشق از دامن دل دور باد!؟   می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد؟        که:‌دل ات را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!         باد را فرمود: باید ایستاد؟

آکه دستور زبان عشق را            بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را              در کف مستی نمی بایست داد!

                                  ***********

  • فال نیک

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟