دل گفته های من و غزال(۲)

حال برگردیم به هسته سیب. این موجود ضعیف و ناچیز و به ظاهر بی جان و خاموش چه چیزهایی را از یک درخت کامل سیب، در خود دارد؟ تردیدی نیست که قامت بالنده، طناز و جذاب یک درخت سرسبز، شاداب و پرمیوه سیب از همین هسته ناچیز، سررشته گرفته است. شگفت اینکه، ظاهر این هسته هیچ شباهتی به آن درخت ندارد اما در ذات این هسته یک الگوی کامل از درخت سیب نهفته است و  به همین دلیل است که هسته یک سیب، هرگز در مسیر بالندگی خود، به یک درخت کاج تبدیل نمی شود!

 

غزال: پس در هسته هر موجودی، الگویی از شکل کمال یافته و بالنده آن پیچیده شده است؟

سپیدار: آری و هیچکس نتوانسته این حقیقت را انکار کند. اما اکنون من هم سوالی دارم: درخت سیب یک گیاه است، یک پدیده مادی و نهایت تکامل یک هسته سیب نیز تبدیل شدن به یک درخت سیب با قامتی فریبا است که همچون تمامی دیگر پدیده های آسمان و زمین محض گل روی انسان آفریده شده است. اما انسان، تنها یک گیاه یا یک حیوان مادی یک بعدی نیست. موجودیتی درهم تنیده از جسم است و روح. در هسته وجود آدمی کدام الگو نهفته است؟! جز این می توان گمان کرد که در هسته وجودی آدمی الگویی از خداگونه شدن نهاده شده است. این از مهربانی پروردگاری است که در هسته وجودی آدمی روح خود را به هدیه گذاشت و او را محض گل روی خود آفرید. اینهمه شرافت و بزرگی و اینهمه اختیار و مسوولیت خواهی،  از  آنجا سررشته می گیرد که پروردگار خودش را به انسان بخشید! یک هسته کوچک سیب، از یک درخت فریبای سیب، یک الگوی کامل، بی نقص و بی اشتباه در خود دارد و یک موجود انسانی از پروردگار خود، الگویی در خویش به امانت دارد تا هسته انسانی خود را که الگویی کامل و بی نقص از خداگونگی است، به سرمنزل مقصود برساند که: ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم!

(ادامه دارد)