علاء الدین! چراغ جادوی ات را روشن کن!

 

در میان داستان های کهن ایرانی، یکی هم فولکور علاءالدین و چراغ جادوست: پسرکی از یک خانواده فقیر، که پدر را از دست داده و همراه با مادر خود، در نداری و بینوایی تمام، گذران می کند. علاء الدین غمگین است و نومید و دلمرده. از پدر میراثی به او نرسیده مگر یک چراغ پیه سوز بیضی شکل که همانند قلب پسرک، گردگرفته و خاموش، در پستوی خانه فراموش شده است... تا اینکه روزی علاء الدین، افسرده و پریشان، به سراغ چراغ بیضی شکل خود می رود و آن را روشن می کند. به محض روشن شدن چراغ، غولی پهن پیکر و قدرتمند، ظاهر می شود و پیوسته تنها یک جمله را تکرار می کند: در خدمتم سرور من! غول توان برآورده کردن آرزوهای علاء الدین را دارد اما مشکل اینجاست که بیشتر آرزوهای علاء الدین، هنگامی که برآورده می شود، به پشیمانی می انجامد و...

 شاید در نگاه عمومی ما، ااین چراغ، چقدر شبیه قلب علاء الدین هست! نه!؟ین فولکور ایرانی، بی مفهوم یا حتی مسخره به نظر آید اما به تعبیر آن روانشناس آمریکایی در فیلم "راز" این داستان قدیمی، فشرده حقیقتی است که رمز اصلی کارکرد کائنات را به ساده ترین بیان، افشاء می کند.

برای فهم این ماجرا، بهتر است نگاه متفاوتی به قانون جاذبه داشته باشیم. این قانون، ذاتی ترین و پایه ای ترین قانون حاکم بر رفتار کائنات است: رفتار همه آسمان ها و زمین، متوجه یک نقطه است: قلب شما!

آفریننده حکیم، قادر و مهربان، در ذات کائنات یک فرمان را تعبیه کرده است: پیرو قلب بنده من باش و هرآنچه را که او، از دل مشتاق آن شد، برایش فراهم کن! به این ترتیب، جاذبه ای که زمین را به خورشید، پیوند می دهد، تنها شاخه ای از قانون اصلی جاذبه است که رفتار همه جهان را به خواسته های دل بندگان خدا پیوند می دهد (آسمان ها و زمین را به خدمت شما در آوردیم- قرآن شریف).

اما غول نیرومند کائنات، در خدمت ذهن و فکر ما نیست، در خدمت دل و قلب ماست. پس، تا زمانیکه موضوعی، تنها یک ایده، فکر و مشغله ذهنی شماست، کائنات برای فراهم سازی آن، در خدمت شما نیست. ابتدا باید هر ایده، به اشتیاق و عشق قلبی شما تبدیل شود. به محض آنکه این حالت در درون شما حاصل شد، کارخانه کائنات، آماده است تا سفارش شما را تولید کند و برایتان فراهم آورد.

کائنات، شعور و اشعاری نسبت به خوبی و بدی اعمال ما ندارد، برآورنده آرزوهای ماست حال چه این آرزوها به مصلحت ما باشند یا نباشند. کائنات ضامن سعادت ما نیست و ما نیز همانند علاء الدین، چه بسیار آرزوها را به عشق و اشتیاق قلبی خود تبدیل می کنیم و از همان لحظه کائنات دست به کار فراهم ساختن آن می شود اما برایمان جز اندوه و پشیمانی حاصلی ندارد. تنها اقبال ما، حضور موکل یا ملک زمان است که این فرصت را برای ما فراهم می آورد تا به خیر و شر حقیقی آرزوهای خود اندیشه کنیم.

پس هنر آدمی آن است که با راهنمایی "من روحی یا فطرت" خود، آرزوهایش را بررسی، ارزیابی و داوری کند و تنها آنانی را به آرزو، اشتیاق و عشق باطنی و قلبی خود تبدیل کند که تحقق آنها، حقیقتا به مصلحت "ذات جاودانه و نامیرای" اوست و نه به مصلحت تمنیات گذرای غریزی و مناسب حال "انرژی های من جسمی" او!

علاء الدین یک چراغ جادو داشت نه یک صندوق یا کیسه جادو! جالب است که شکل چراغ علاء الدین، بیضی شکل است: شبیه قلب انسان! و بازهم جالب است که کارآیی چراغ، در گرو روشن کردن آن است. پس اگر خواسته ها و ایده هایی در ذهن تو هست که مایل به تحقق بیرونی آن هستی، بدان که یگانه رمز رفتار کائنات در این نکته است: علاء الدین! افسرده و خاموش نباش، چراغ جادویت را روشن کن!