بهانه ای برای سلامی دوباره

چند روزی اگر بگذرد پنج ماهی می شود که سپیدار خاموش مانده است؛ تعبیرش می تواند این باشد که چیزی برای نوشتن نداشته ام. گفته بودم که عهد درونی ام نوشتن از دانسته ها نیست که از یافته هاست و یافته ها، جوهره هایی هستند که سخت قطره قطره فراهم می شوند. یافته ها، دانسته نمی شوند، سبزینه هایی هستند که با بردباری به بار می آیند. ابتدا احساس می کنم که زمین ذهن ام خالی اما منتظر است. نمی دانم در فضای ساکت و خاموش اش چه می گذرد... گویی خاک آن در رنج و کنکاش زندگی کاویده می شود و درد در رگه های آن بازمی تابد... تا هسته ای ناچیز را در خود ببیند، آبستن شود و هسته را به نور عنایت در گهواره بردباری پرورش دهد تا گاهی که اندک اندک جوانه ای سر برآورد، قامت برافرازد و میوه ای فراهم آید شایسته کام ذهن خوانندگان سپیدار...

تا این بشود اما دوستانی هستند مشوق و مشفق که به من عتاب می آورند که اینهمه خاموشی از چیست و در پاسخ شان کمترین شایستگی آن است که سپیدار بی خودخواهی بگوید در نیایش هاتان به یادم آورید تا زمان مجال خود را داشته باشد.