روانشناسی اعتراض ایرانیان (۱)

اعتراض آدم ها، گاه مثل زلزله است، یکباره و بی خبر، همه چیز را از بن می لرزاند، برخی مثل آتشفشان؛ جمع می شود تا یکباره اطراف را به آتش کشد. برخی هم مثل گردباد است، همه را در می نوردد و ویران می کند.  

اما اعتراض نه برای ویران کردن است، نه برای به آتش کشیدن و نه برای گسترش وحشتی که زلزله می پراکند.... اعتراض یک ویژگی ارزشمند انسانی، یک نعمت بزرگ خدادادی و یک سازوکار طبیعی است برای پایدار ماندن رابطه میان آدم ها، ثبات نظام های اجتماعی و جلوگیری از فسیل شدن و فروریختن حاکمیت ها.  

اعتراض برای همه سطوح ارتباطی آدمی ضروری است:برای همه روابط فردی و برای همه روابط گروه محور. رابطه فرد با خودش، رابطه فرد با همسرش، رابطه فرد با نهاده های اجتماعی اطرافش، رابطه فرد با حاکمیت و به همین شکل همه روابطی که گروههای انسانی با افراد، گروهها، نهادها و حکومت ها برقرار می کنند.  

به بدن خود نگاه کنیم: اگر سازوکارهای اعتراضی که از طریق سلسله اعصاب ما به مغز منتقل می شود (انواع دردها، سوزش ها یا احساس هایی چون گرسنگی، تشنگی، خواب آلودگی و امثال آن) خاموش شود، یا اگر مغز گمان برد که با منهدم کردن اساس و بنیان این سازوکار، "آرام و راحت" می شود، طولی نمی کشد که بدن ما یا می پوسد، یا می سوزد یا فلج می شود یا نهایتا می میرد. مغز ما، علاقه ای به حاکمیت بر اعضای مرده، فلج شده یا از کارافتاده ندارد.

برعکس، بزرگترین نگرانی های مغز بعنوان فرماندار مرکزی بدن، جاری بودن، برقرار بودن، سالم ماندن و حساس بودن این سازوکار است. مغز، شرایطی را فراهم می کند که اگر سوزنی به انگشت کوچک دست ما فرورفت، در همان لحظه فریاد بزند و کاری کند که نه تنها دست به فریاد انگشت کوچک برسد بلکه حتی "دگر عضو ها را نماند قرار".  

جالب اینکه مغز ترجیح می دهد که هر اعتراض کوچک را در نزدیکترین لحظه ممکن دریافت کند، به تاخیر انداختن اعتراض ها جمع شدن دو یا چند درد در بدن و فعال شدن همزمان مکانیزم های اعتراضی، چیزی نیست که دلخواه مغز یا روش ترجیحی آن باشد.  

در نهاده های اجتماعی (خانواده، مدرسه، اداره، کارگاه و ...دولت) نیز طبیعی ترین و خردمندانه حالت، جریان داشتن مداوم سازوکارهای اعتراضی از بدن به مرکز فرمان دار است: همانند قطره چکان یک سرم که داروی اعتراض را آرام و پیوسته به نهاده می رساند و ناراسایی ها را رسا می سازد.  

همچنین، این یک ملاک، شاخص و محک ارزیابی برای تعیین میزان توسعه یافتگی جوامع و رشد فرهنگ دمکراسی در متن جامعه و سپس در دولت و حاکمیت است. نبودن استبداد یعنی پاسبانی و مراقبت از سازوکار سرزنده، جاری و حساس اعتراضی در تمامی رگه ها، سطوح و ارکان جامعه تحت حاکمیت. 

بازهم در این زمینه سخن خواهم گفت...