سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

در جوانی جان گرگ ات را بگیر...

گفت دانایی که گرگی خیره سر          هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ        روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این کار نیست             صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش              سخت بفشرده گلوی گرگ خویش

وای بسا گرد آفرین مرد دلیر              بازمانده  در  مصاف   گرگ پیر

در جوانی جان گرگ ات را  بگیر          وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گرکه باشی شرزه شیر          ناتوانی   در  مصاف  گرگ  پیر

آنکه  با  گرگش  مدارا  می کند          خلق و خوی  گرگ  پیدا  می کند   

آنکه از گرگش خورد هردم شکست       گرچه انسان می نماید گرگ هست   

وآنکه گرگش را در اندازد به خاک        رفته رفته  می شود  انسان  پاک

اینکه انسان هست این سان دردمند       گرگ ها   فرمانروایی   می کنند

وآن  ستمکاران  که با هم محرمند       گرگ هاشان  دوستداران  هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب        با که  باید  گفت  این  حال عجیب

زنده یاد فریدون مشیری)

نظرات 7 + ارسال نظر
جواد صبوحی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:51 http://www.parantez.blogsky.com

جناب اقای دکتر جعفری
باسلام و عرض ارادت
خوشحالم از اینکه جزو اولین شاگردانتان هستم که توفیق دارم از محیط مجازی تان دیدار می کنم .مطالعه آنچه آورده اید
صمیمیتی از نوع دیگر را ورای آنچه بیش از این تصور می کردم
برایم ترسیم کرد. توفیق و سربلندیتان را از درگاه یزدان پاک خواهانم. حق یارتان

فرزند خوبم... جواد عزیز... سلام...
درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

حمید چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:19

سلام وهمیشه خسته نباشید آقای دکتر جعفری.
هیچ وقت از یاد نمی برم روز خداحافظی از شانایی را که باعث آشنایی من با شما و دوستانی بود که آن را هدیه ای می دانمش نیک از سوی خدا.
هنوز هم در گوشم این قطعه شعر طنین انداز است .
روز آشنایی ناامید از هرجا دستم را گرفتید و خدارا شکر که شما گرفتید و گرنه ..
روز خداحافظی بهترین درسی که از شما آموخته بودم ایستادگی و راستگویی بود.

حمیدی عزیز... مولایمان به ما آموخت که زندگی داشتن عقیده و ایستادگی در راه آن است... ای کاش اگر این کلام مولا را نیاموختیم... می آموختیم که:‌ اگر دین (هم) نداشتید... آزاده باشید... اول شریف باشید... شرافت ارزش اول است و بدون آن دینداری هم دکانداری ای بیش نیست. دوستتان دارم!

حمید نجفی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 14:03

سلام من احتمالا اولین نفری هستم که نظر میدم
اولا خسته نبا شید دوم راجع به شنا هیچی نگفتید !!!
بعدا مفصل نظراتم خواهید خوند حق نگهدارتون

سلام حمید عزیز... صادقانه باید بگم یادم رفت: یه ضرب المثل قدیمی که خودم ساختمش می گه:‌ دو چیز نشانه پیری است، اول این که می گویی فراموش کردم... دوم این که می گویی فراموش شدم!!! برقرار باشید... آب... نزدیکترین حس تماس ام به خدا... آب مرموزترین پنجره تا باغ بهشت... (آب را گل نکنیم...)

mohammad چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 ساعت 17:57

aghaye jafari khodet midooni ke kheyli doostet daram khodaish.az weblog ham kheyli khosham oomad.hamishe movafagh bashi
bybye

ممنون ام. خدانگهدار تو

نرجس پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:04

سلام امیدوارم خوب و سلامت باشید !
راستثش نمی دونستم هین weblogرا دارید اتفاقی این را دیدم
خیلی برام جالب بود! جناب آقای جعفری یه سوال دارم نه مربوط هین weblogنیست فقط اولش ؛؛خوابگاه؛؛چی شد؟؟
هین هم دعای حافظ برای شما
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری بر قرار و بر دوام
سال خرم فال نیکو مالوافر حال خوش اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

موقفق و پایدار باشید/

نرجس خانم سلام دخمری!
اول: از شعر قشنگی که فرستادی ممنون. ‌مطمئنی این شعر مال حافظه؟ آدرس اش رو برا من هم بنویس. دوم: می دونی که من دو هفته اس تو مرخصی ام و هزاران کیلومتر دور از شما و دانشکده... پس تو باید به من خبر می دادی که چی به چی هست! با این حال باشه بهت می گم: تیمی رو که گذاشتم برا پیگیری مسئله دیروز به من خبر دادند که یک خونه خیلی مناسب گیر آوردن همون نزدیکی ها که اگه هر کدوم از شما ها بتونید پانصدهزار تومن جور کنید، نیازی به اجاره ماهانه هم نداره. امروز که پنج شنبه اس قراره همراه نماینده شما برن و ساختمون رو مجدد بررسی و نهایی اش کنن. امیدوارم به زودی اساس کشی داشته باشید!! سوم: ... راستی! مثل این که جدی جدی من نمی تونم از دست شما دختر پسرهای سمج ام فرار کنم! این یعنی یه نعمت بزرگ! خدا رو شکر.

حمید نجفی جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:18

پروردگارا،مرا ابزار ارامش قرار بده بگذار در هر کجا که نفرت است،عشق درو کنم و هر جا اسیب است عفو هر جا شک است ایمان هر جا نومیدی است،امید هرجا تاریکی است نور هر جا غم است سرور ای پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا ارام شدن همانطور که میفهمم فهمیده شوم همانطور که دوست دارم ،دوست داشته شوم زیرا در اثر دادن است که دریافت میکنم در اثر بخشیدن است که بخشیده میشوم در مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد میشوم دعای فرانسیس قدیس بر گرفته از نشریه دانشجوئی پشت ستون دانشکده خبر

یک یار آشنا چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 18:39 http://delnameh.mihanblog.com

خدا بیامرزد ایشان را . ما که زیاد مورد لطفش قرار گرفتیم .این شعر را نخوانده بودم که فریدون مشیری سعدی وار راه زیبا و روشنی را درش مشخص کرده . با تشکر از شما یار تازه آشنا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد