سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

عشق، گیاهی آسمانی که در دل می روید... زوری که نیست!!

عشق را نمی توان به یک وظیفه تبدیل کرد.گلدان از تو... رویش عشق از خدا
عشق، تحمیلی نیست.
اگر عشق را به یک وظیفه تبدیل کنی،
سطحی و مصنوعی می شود.
عشق مصنوعی،
حتی از پوست آدم هم نمی تواند عبور کند،
چه برسد به آنکه تا ژرفای دل آدم نفوذ کند.

پدر به فرزندش می گوید:
"مرا دوست داشته باش، زیرا من پدر تو هستم"
او برای فرزندش دلیل می آورد تا فرزند او را دوست داشته باشد.
گویی که عشق به دلیل محتاج است.
والدین شرایطی فراهم نمی آورند که در آن شرایط،
گل عشق خود به خود،
در وجود فرزندشان بشکفد.

پدر و مادر طالب عشق زورکی فرزند خود هستند
و هیچ گاه به چنین عشقی نخواهند رسید.
بدین سان، اگر فرزند نتواند
به طور طبیعی عشق را در خود احساس کند،
خود را گناهکار احساس می کند،
زیرا او والدین خود را دوست نمی دارد،
و این بد است، این چیزی نیست که باید باشد.
                                                                     با چنین احساسی،
                                                                     فرزند شروع می کند به سرزنش خود.به گلدان دل مجال بده ... تا عشق در آن بروید
اگر فرزند صرفا برای اجتناب از احساس گناه،
پدر و مادر خود را دوست بدارد،
ملتفت می شود که دارد ریا می کند.
او تظاهر و ریا را یاد می گیرد.
تظاهر و ریا برای او ابزاری می شوند
برای حفظ خود.
تظاهر و ریا، برای او جنبه ی حیاتی پیدا می کنند.
او دیگر به تظاهر و ریا زنده است.
بدون این ها او قادر به ادامه ی زندگی نیست.
او یاد می گیرد که به همین شکل،
برادر، خواهر، عمو، دایی، عمه، خاله
و اطرافیان خود را دوست داشته باشد.
او باید این ها را دوست داشته باشد. باید.
و این باید است که عشق را می میراند.
او به کلی فراموش می کند که
عشق به طور طبیعی و خود به خود می روید.
اکنون دیگر عشق برای او
به یک وظیفه تبدیل شده است:
وظیفه ای که باید به آن عمل کرد.
بنابراین، او به وظیفه اش عمل می کند.

او به وظیفه اش عمل می کند، اما عشق نمی ورزد.زمان رویش عشق به طبع آفرینش فرا می رسد... به خواست من و تو نیست
کاری که او می کند، تظاهریست تو خالی.

بدین سان، فرزند یاد می گیرد که این تظاهر را
به سلوکی در سراسر زندگی اش تبدیل کند.

 

بدین سان، زندگی او
به یک ریا، به یک تظاهر، به یک فریب تبدیل می شود.
بدین سان، او زندگی را فریب می دهد
و از زندگی محروم می شود.

 

پدران و مادران،
این گونه است که فرزندان خود را
به قربانگاه جهل خویش می برند
و سر می برند.

نظرات 2 + ارسال نظر
انگار دلم گم کرده ای دارد شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:37

سلام دکتر عزیز
متن جالب اما واقعی رو به تحریر در آوردی.
مرسی
......

مینا یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:25 http://telegrafkhane.persianblog.com

از جا بفهمیم داریم خودمون تحمیل میکنیم یا واقعا دوستون دارن؟
البته منظورم عشق والدین نیست..

سلام مینا... خوبی؟
تا حالا شده بتونی به زور یه نسیم بهاری درست کنی اطراف خودت؟! خب نه... تا حالا شده یه نسیم بهاری صورت ات رو نوازش بده بعد نتونی بفهمی که هست؟ خب نه! بنابراین عشق وقتی رویید... در وجود خودت و دیگران، با تمام وجودت حس اش می کنی. همیشه عاشق باشی، همیشه با نشاط... نوروز مبارک!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد