سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است
سپیدار       Sepidaar

سپیدار Sepidaar

در این هوا، چه نفس ها، پر آتش است و خوش است

مردها و زن ها... دو روی یک سکه ان! (۳)

 

فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

 

شیک پوشی:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباس:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و
اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف برتن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

اسباب بازی:
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.

 

گل و گیاه:
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به جای گلها، به گلدان ها آب میدهد! زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است!

اسامی مستعار:
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

پرداخت صورتحساب میز:
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.

بگو مگو:
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود.

یک هدیه علمی: اطلاعات و گردش اطلاعات

اشاره: این مقاله را سه سال قبل نگارش کردم؛ زمانی که همراه برخی دوستان، سرگرم طرح ریزی ایجاد شبکه اطلاع رسانی نفت و انرژی (شانا) در وزارت نفت بودیم، هدف این مقاله ارائه یک نگاه به روزتر درباره ماهیت و کارآیی شبکه ها و توجه دادن ذهن دست اندرکاران این وزارتخانه به یک جهت صحیح بود به این امید که اراده لازم برای تاسیس یک شبکه چندین سویه و مدرن گردش اطلاعات و نه صرفا ارسال اطلاعات، فراهم آید... البته همانطور که پیش بینی می شد، این هر دو هدف به شکست انجامید و نهایتا شانا نیز به یک شبکه اطلاع رسانی یک سویه، تبدیل گردید.

به هرحال ایده ها و گمانه های مطرح شده در این مقاله، همانی است که بوده است. هدف ام این است که با طرح نقدها و دیدگاهها تکمیل و به روز گردد.

 

 ۱. مقدمه:

مشخصه قرن بیستم، تاکید بر اطلاعات بود؛ اهمیت جمع آوری اطلاعات و نقش تعیین کننده آن در تصمیم سازی، موجب شد تا این مقوله به نیروی محرکه اصلی پیشرفت سریع جوامع بشری و متعاقب آن تشدید رقابت بین کشورهای توسعه یافته تبدیل گردد. هنگامی که قرن اطلاعات به پایان خود نزدیک می شد، حاصل فرایند یادشده  برای کشورهای درحال توسعه، ژرف تر شدن شکاف با جهان توسعه یافته بود بویژه برای آن دسته از  کشورهایی که به دلایل ساختاری، فاقد توان لازم برای هضم فرهنگ "اطلاعات محوری" بودند و تا انتها با نیم نگاهی مشکوک به آن می نگریستند.

تحولات شگرف فن آوری اطلاعات در دهه پایانی قرن بیستم، نشانگر مشخصه تازه ای برای دوران جدید بود و اکنون در آغازه قرن بیست و یک، تاکید محوری نه بر"جمع آوری اطلاعات" بلکه بر"گردش صحیح و سریع اطلاعات" است. مطالعه وضعیت سازمان های اطلاعاتی- عمدتا مخفی- در فاصله سال های قبل از دومین جنگ جهانی تا اواخر دهه هفتاد قرن گذشته، نشان می دهد که توجه و تکیه اساسی بر سازوکارهای جمع آوری اطلاعات، از یک سو تا چه حد در تحقق این آرمان نارس خود، موفقیت آمیز بود و از سویی نفس انباشت اطلاعات و عدم امکان پردازش به موقع و به ثمر نشستن آن به عنوان درون دادی مناسب و به موقع برای سازوکارهای تصمیم ساز، خود به عاملی بر ضد خود تبدیل گردید.

 

۲. سه تحول ماهوی

در اینجا توجه به سه تحول در دیدگاه "مدیریت اطلاعات" در نیمه دوم قرن گذشته نیز ضروری و دارای اهمیت است: نخست آن که تاکید سنتی بر انحصار"اطلاعات از منابع خاص برای سران تصمیم ساز" به توجه جدی به نظریه مدیریتی "اطلاعات از همه منابع برای بدنه فن آوران و اندیشه ورزان" تغییر یافت و به عبارتی تصمیم سازی هرچه بیشتر ماهیتی فرایندی و پردامنه یافت و شکل آن از یک دایره بسته به یک شبکه یا بزرگراه قابل دسترس تغییر کرد. دوم آن که توجه اساسی سنتی در ترجیح منابع برون سازمانی (یا فرامرزی) بر منابع درون سازمانی (یا ملی) دچار تحول شد به نحوی که منابع درون سازمانی نقش مرجح را از آن خود کرد. تحول سوم به تعریفی تازه از اطلاعات باز می گردد. در این نگاه تازه، نقش اطلاعات سری و غیرآشکار کمتر می شود و اولویت نخست به اطلاعات باز واگذار می شود. همه این تحولات در کنار تحولات بزرگ در فن آوری اطلاعات و بویژه گسترش شبکه های اطلاع رسانی بود که دوران "اطلاعات محوری" را به مرحله جدید و پیچیده ای پیوند داد که مشخصه آن تاکید بر "گردش درست، سریع و کارآمد" اطلاعات است.

با عنایت به اهمیت فهم دقیق تری از این شرایط است که شرح و بسط این موضوع ضروری می شود: شعار مرحله قبلی عصر اطلاعات عبارت بود از "جمع آوری بیشتر، تصمیم گیری برتر" حال آن که به نظر می رسد شعار دوران کنونی را بایست "گردش مناسب تر، تصمیم سازی کارآتر" گذاشت. همانطور که اشاره شد، در گذشته، همه چیز در خدمت تامین هرچه بیشتر اطلاعاتی سران و نخبگان سیاست گذار قرار داشت اما در دوران جدید توجه اساسی به بدنه ها ولایه های درونی تر معطوف گشته است تا فرایندهای تصمیم سازی از قاعده ای وسیع تر و پشتوانه ای مستحکم تر برخوردار گردد. با جزیی تر شدن هرچه بیشتر جوانب مختلف تخصصی و حرفه ای، توجه به "خرده اطلاعات" هم بیشتر شد.همچنین اگر در گذشته برگزاری همایش ها، سمینارها، میزگردها و کنفرانس های تخصصی تنها ظرف- البته مکانیکی و یک بعدی- برای مواجهه و برخورد اندیشه ها در موضوعات تخصصی بود، اکنون تلاش سازمان ها بر این است که با استفاده حداکثر از دستاوردهای خیره کننده فن آوری اطلاعات و ارتباطات، همایشی دائمی، چندبعدی، بدون محدودیت و همگانی در هرموضوع تخصصی  فراهم آورند به نحوی که تعامل، مواجهه و برخوردی شبانه روزی بین مغزهای اندیشه ورز، فن آوران، نظریه پردازان و متخصصان هر زمینه ایجاد گردد. بنابراین نگرشی تازه شکل می گیرد که در آن نفس گردش سریع، مناسب و روزآمد اطلاعات به عنوان فرایندی زاینده و خلاق مدنظر و مورد تاکید است. در گذشته تاکید بر تملک خصوصی اطلاعات برای دوره ای هرچه طولانی تر بود و در دوران تازه تاکید بر تولید اطلاعات کارآمدتر، استفاده به موقع در فرایند تولید و توسعه، و سپس سپردن آن به آرشیو عمومی جامعه بشری است. بنابراین در دوران تازه حجم اطلاعات به اصطلاح محرمانه یا پنهان و نیز عمر متوسط "اطلاعات خصوصی" کوتاه تر می شود. مفهوم کلی بحث این است که در دوران تازه سهم دسترسی عمومی جوامع بشری به اطلاعات بیشتر می شود امااین سوال حیاتی پابرجاست که آیا به همین میزان سهم جوامع عقب مانده از فرایند پیشرفت نیز افزایش می یابد؟

پاسخ مطلق به این سوال منفی است چراکه عامل اصلی خلاقیت، نوآوری و نوتولیدی، نفس موجودی اطلاعات نیست بلکه تناسب، معادله و توازنی است که با توجه به متغیرهایی هم چون چه اطلاعاتی، در چه زمانی، برای چه کس یا کسانی، به چه روشی و با چه هدفی، تحصیل می گردد. در اینجا توجه به یک مثال و مقایسه ساده برای فهم بهتر موضوع بسیار کارساز است. بدن انسان به عنوان یک ارگانیزم زنده و پیچیده نیازمند خون است اما بیش از آنکه کمیت و ذخیره فراوان تر خون بدن در پویایی، نشاط و مولد بودن آن نقش داشته باشد، گردش صحیح آن است که سلامت و کارآمدی آن را تامین و تضمین می کند. چه بسا تراکم و رکود خون در اجزاء بدنی که سیستم گردش خون آن دچار نارسایی و اختلال است به کندی یا حتی مرگ آن منجر شود حال آن که بدنی که از کمیتی نازل تر از خون و کیفیتی بالاتر از گردش آن برخوردار است، سرزنده تر، مولد تر و پایدار تر است. شرط اساسی در این میان رسیدن دائمی، مستمر، مناسب و سریع خون به سلول هایی است که هریک به تغذیه خاصی نیازمند ند و به همین جهت شبکه لایتناهی ای از کانال ها (رگ ها و مویرگ ها) برای این رفت و برگشت در بدن انسان تعبیه شده است. از طرف دیگر نفس گردش خون در بدن ضمن آن که به سرزندگی این ارگانیزم می انجامد، به تازه تر شدن و فراوانی کمی و کیفی آن نیز کمک می کند. همچنین توانایی های متنوع و خارق العاده مغز انسان، صرفا ناشی از برخورداری آن از میلیاردها سلول و واحد زنده حاوی اطلاعات نیست بلکه مهم تر از آن خصوصیت شبکه ای این سلول ها یعنی وجود امکان برقراری تماس بین هر سلول با تعداد بی  شماری از دیگر سلول هاست که به تلاقی، تضمن و تکمیل اطلاعات و نهایتا سربرآوردن راه حل ها و ابتکارات بی بدیل منجر می شود.  در بده بستان منظم سلول هاست که سرزندگی و خلاقیت جریان می یابد همچنانکه انباشت اطلاعات در بخش هایی از مغز که به دلیل بیماری ها، اختلالات و صدمات سلسله اعصاب، از دیگر بخش ها جدا مانده اند، منجر به بروز تنش های شدید عصبی و حتی بروز دوگانگی کامل و واقعی شخصیت افراد مبتلا منجر می شود (نمونه این وضعیت در بیماران حاد صرعی که پزشکان مجبور به قطع جسم پینه ای یا فیبر ارتباطی نیمکره های چپ و راست مغز آنان می شوند، مشاهده می شود). دو نکته ظریف دیگر نیز در این مقایسه ها، درس آموز است: نخست آن که راکدماندن اطلاعات در زوایای ذهن اندیشه ورزان و فن آورانی که در بازی "تصمیم سازی" مشارکتی ندارند، خود به عاملی مخرب تبدیل می گردد(بررسی علمی این معضل بویژه در سازمان ها و نهادهای کشوری چون ایران که امر تصمیم سازی به یک حق خصوصی و انحصاری مدیران عالی بدون امکان مشارکت توسط کارشناسانی که دستی در جرگه مدیریتی ندارند، تبدیل شده است، احتمالا بسیار درس آموز است). مفهوم عمیق تر این نکته آن است که هر ذخیره دانشی یا باید برای بهینه سازی به بازی گرفته شود، یا به شکلی آرام، پنهانی و خودکار در مسیر تخریب قرار خواهد گرفت. نکته دوم این که بر همان سیاق که  نفس قرض گیری وانتقال خون از بدنی سالم و سرزنده، موجب سرزندگی بدن دیگر نمی شود بلکه  می تواند موجد خطراتی برای آن نیز باشد، انتقال خام، بدون زمینه و قالبی اطلاعات از بیرون سازمان به دورن آن نیز، ضرورتا به تقویت بنیه آن کمکی نخواهد کرد.

 

۳. متغیر حیاتی

اشاره شد که راکد ماندن خون یا انباشت اطلاعات در هریک از بخش های بدن و مغز می تواند به از کارافتادگی، فساد و پوسیدگی آن بخش و نهایتا کل دستگاه منجر شود. بر همین قیاس عامل اصلی رکود و کسالت سازمانی را بایست در درجه اول در عدم وجود یک نظام و ظرفیت کارآمد برای به گردش در آوردن اطلاعات راکد، جزیی،  پراکنده و به ظاهر کم اهمیت  در زوایای آن و به بازی کشاندن تمامی مغزهای هرچند متوسطی دانست که هرگاه به درستی و تناسب در شبکه ای از چالش ها وارد شوند، می توانند، نتایجی عظیم به بار آورند. حتی تلاش موفق برای واردات اطلاعات، پیش از آن که چنین چالشی نهادینه شده باشد، خود یک شکست مطلق است: هر اطلاعات وارداتی نیز بایستی با عنایت به ظرفیت بدنه سازمانی و مهم تر از آن متناسب با نیازهای آن صورت پذیرد. در چنین شرایطی است که ورود و صدور اطلاعات در چنین سازمانی به یک توازن طبیعی و منطقی دست می یابد.

 

۴. برخی کارکردهای یک شبکه اطلاع رسانی

      پیشرفت فن آوری اطلاعات در زمینه شبکه های رایانه ای و امکانات چندرسانه ای (Multi media)، که مشخصه اصلی "دهکده جهانی" است، این امکان را فراهم آورده است که تقریبا به تمامی نیازهای ارتباطی کاربران به نحوی ساده و مناسب پاسخ داده شود. بالاترین بهره از این رهگذر، نصیب سازمان های تخصصی می شود که با نگاه هوشمندانه مدیریتی و میزان قابل تحملی سرمایه گذاری به اهداف متنوعی دست می یابند، از جمله الف: سطح اطلاعات کارشناسان خود در پهنه سازمانی را به سرعت افزایش داده روزآمد می کنند،       ب: با ایجاد فرهنگ و فرایند گردش سریع و روان اطلاعات درون سازمانی، در هر موضوع به بهترین تصمیم سازی نائل می گردند، پ: با برپایی میزگردهای شبانه روزی الکترونیکی، فرایندی بدون توقف از تضارب اندیشه ها در هر موضوع تخصصی را موجب شده، از راکد ماندن کمترین ذخیره های دانشی در زوایای پیدا و پنهان سازمان جلوگیری می کنند و سطح و تنوع نوآوری در طراحی وتولید را وسعت می بخشند، ت: نیازهای اطلاعاتی مخاطبین برون سازمانی را به بهترین وجه برآورده می سازند، ث:  قابلیت های خود را به نحوی شایسته معرفی می کنند و ج: به صرفه جویانه ترین روش بازخورد کامل تری از دیدگاه مخاطبین به دست      می آورند.

به این ترتیب است که ایجاد شبکه های اطلاع رسانی و مهم تر از آن گسترش فرهنگ استفاده از این شبکه ها، امروزه به یکی از اصلی ترین ارکان ساختاری سازمان های نوین تبدیل  شده است تا حتی در وسیع ترین و پیچیده ترین شرکت ها نیز، کار مدیریت با صرف حداقل انرژی و کسب حداکثر بهره وری همراه گردد. همانطور که اشاره شد، اشاعه و تعمیق فرهنگ استفاده بهینه از شبکه های اطلاع رسانی، از اهمیتی هم سنگ با اصل ایجاد و گسترش آن برخوردار است. توجه شایسته به این مهم به ویژه در جامعه ایرانی که از فرهنگ     جاافتاده ای برای استفاده از رایانه نیز برخوردار نیست، ضرورت بیشتری می یابد.

با توجه به نکات فوق، مهم ترین خدمات یک شبکه رایانه ای گردش اطلاعات را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد:

الف: انتشار اخبار و اطلاعات عمومی و تخصصی برای گروه های مختلف مخاطبان

ب:  فراهم سازی امکان دسترسی به بانک های اطلاعاتی تخصصی و امکان به روز کردن اطلاعات بانک ها

پ: ایجاد صفحات خصوصی برای مشترکان و کاربران بر روی شبکه

ت: ایجاد حوضچه های متنوع تخصصی به نحوی که هر مشترک بتواند ضمن بهره وری از اطلاعات، دیدگاهها، نقطه نظرات، ابتکارات و پیشنهادات تخصصی ای که با مشارکت دیگر کاربران متخصص فراهم آورده شده، خود نیز اطلاعات مورد نظر خود را بر آن بیفزاید یا دیدگاه، نقد، نقطه نظر و پیشنهاد ابتکاری خود را بر آن بیفزاید.

ث: ایجاد میزگردهای الکترونیکی On Line بر روی موضوعات تخصصی یا عمومی. به این ترتیب می توان در کوتاه ترین زمان، بیشترین شمار از کارشناسان را به مواجهه فکری برای یافتن راه حل یک مشکل، تصمیم گیری همه جانبه و کارشناسی درباره یک موضوع، به بحث و مشورت گذاشتن یک موضوع برای دریافت بیشترین بازخوردها و کسب برآورد دقیق تر از پی آمدها و آثار یک طرح، تصمیم یا برنامه فراخواند.

ج: انتشار دسته بندی شده اطلاعات تخصصی با توجه به سلایق و گرایشات مخاطبان خاص از طریق صفحات تخصصی یا ارسال به آدرس پستی هر مخاطب با صرف کمترین میزان وقت و امکانات.

چ: فراهم کردن امکان تماس و ارتباط مستمر نوشتاری، گفتاری و تصویری مخاطبان به منظور جریان یافتن تبادل نظر، مشورت و نظرخواهی بین آنان.

ح: فراهم کردن امکان ارسال و دریافت سریع، امن و آسان انواع اطلاعات و داده های نوشتاری، تصویری و گفتاری بین هر مشترک با کاربر یا کاربران دیگر.

......

تمام

چه می کنه این احمدی نژاد!

 

... خودم با چشمای خودم تو تلویزیون دیدم که سه تا پنالتی زد و میرزاپور نتونست هیچکدومشون رو بگیره! خودم دیدم که با یه روحیه شاد مثل بچه ها، گرم کن تیم ملی رو پوشیده بود و با بازیکن ها نرمش می کرد... شما هم لابد دیدین که در حلقه فوتبالیست ها رو زمین نشست و باهاشون حرف زد ( راستی قیافه فریدون زندی چقدر دیدنی بود تو اون لحظه... رفته بودم تو حس اش)... خلاصه همه مون دیدیم که  بازهم چقدر حرفهاش مثل مردم بود... البته تو این سرزمین خیلی های دیگه... خیلی حرفهای مردمی زدن و می زنن با این فرق که دو صد گفته چون نیم کردار نیست! احمدی نژاد بارها این رو ثابت کرده... باید قبول کرد:

عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی

چه می کنه این احمدی نژاد

بعله... می دونم... احمدی نژاد تیپ و تبار یه رییس جمهور رو نداره... قیافه اش هم چنگی به دل نمی زنه... اما یادتون باشه... این اولین بار بود تو تاریخ این سرزمین که یه رییس کشور می اومد قاطی بچه های تیم ملی فوتبال بازی می کرد... دیدم علی کریمی اونطرف تاق باز افتاده بود و یه حس لولی داشت... فریدون زندی داشت فکر می کرد... این مرد  کی هست که همه دنیا رو گذاشته سر کار! مهدوی کیا و دایی و وحید و بقیه و بقیه... راستش خیلی دوست داشتم اونجا بودم. حافظه کهن این سرزمین... خیلی شاهد این صحنه ها نبوده... شاید هم اصلا نبوده... این یه تحول هست...

آره دوست داشتم اونجا بودم... رفته بودم تو فکر.... اگه اونجا بودم چی کار می کردم؟ فکر کنم اگه اونجا بودم چندتا کار می کردم:‌ اول می رفتم به احمدی نژاد یه لبخند می زدم که وسط این همه گرفتاری که برا خودش درست کرده این جور کارهای خوب رو فراموش نمی کنه... بعد اگه می تونستم می بردمش یه سلمونی موهای سر و صورتش رو منظم کنن و بعد که حسابی تنظیم و مرتب می شد یه ماچش می کردم... بعد فکر کردم نه... قبول نمی کنه بیاد سلمونی ... چون فکر می کنه اگه این کار رو بکنه... از مردم دور شده... بهشون خیانت کرده... به آرمانهاشون پشت کرده... پس چی کار کنم؟ بعد فکر کردم خب اگه قبول نکرد بهش می گم... ببین مگه نه این که نظیف بودن از ایمان هست... مگه نه این که خدا زیبای مطلق هست و ما جانشین اش هستیم تو زمین و تو رییس جانشین هاش تو ایران؟ پس هیچ زمینی به آسمون نمی ره... مطمئن باش مردم هم ناراحت نمی شن ... تازه کلی هم خوشحال می شن... آفرین پسر خوب! آفرین!

آره باید گفت:‌ آفرین احمدی نژاد... انصافا بعضی کارهات حرف نداره...! شک ندارم اگه فردوسی پور پخش مستقیم می کرد، جوگیر می شد و می گفت:‌چه می کنه این احمدی نژاد! 

چندتا دعای "روشنفکری" اما ساده و خواستنی!

 

خدایا! یاریم کن تا تب، آرمان های جوانیم را نسوزاند!


خدایا! مرا از شر ذربین ها برهان تا هر چیز و هر کس را همانقدر که هست باور کنم! تا کاه بدی های دیگران را به کوهی تبدیل نکنم!

خدایا! به من خودداری عطا کن تا آتش خشم ام گلستان بخشش باشد و سینه ام قبرستان خواهش

خدایا! کمکم کن آیینه ی تو باشم نه دگران…

خدایا! دستم را بگیر تا هیچگاه آرزوی برگشتن از راه رفته را نکنم
پایم را ببند که به بیراه ی خود خواهی و جهل نروم
زبانم را بدوز تا حماقت نکنم
چشمم را بگیر که جز تو نبینم

خدایا اگر نردبانی شده ام تا ستاره های کوچک را به آسمان برسانم
یاریم کن تا آسمان قد بکشم نه تا نیمه ی راه ...

(ناشناس)

مردها و زن ها... دو روی یک سکه ان! (۲)

دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و "ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک میکشد.

خواروبار:
یک زن فهرستی از اقلام مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود.
یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند.
آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.

بیرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است.
وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.


گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...

تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی(وای خدای من! نگو!!):
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم."

پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.

سپیدار دو ماهه! شد

تولدم مبارک  دو ماه پیش در چنین روزی، سپیدار متولد شد... امیدواریم این تولد برای همه دوستان نازنینی که هر روز دقایقی از وقت شون رو با سپیدار می گذرونن... حس خوبی رو  زنده کنه... و بازهم امیدواریم که مطالب سپیدار ارزش صرف وقت شما رو داشته باشه. همراه باشید و راهنما. سپیدار هم همراه شما هست و شنوا... ان شاالله

                                ****

خوب چون می نگرم...

به نگاه گم آیینه دل

یاد من می آید...

 خاطری گم شده در سایه سنگین فراموشی ها

یادم آید روزی... که نبودم به وجود 

و نه بودم حسی

هیچ از عطر خوش بودن خویش

لحظه ای بیش نبود...

چرخش چشم خمارآلودی...

 به سوی نیستی ام

و همین بود... که "من" زاده شدم...

محو آن چشم خمار!

خوب چون می نگرم... به نگاه گم آیینه دل

یاد من می آید... که مرا عهدی هست...

 بسته در هسته جان...

با همه مستی آن چشم خمار 

... که همه گرد و غبار و تنش تند سفر...

 نکند چشم دلم... بسته بر نرگس آن یار کزو ...

 هست شد نیستی ام... باز شد چشم دلم!

(از سروده "به نگاه تو آغاز شدم ..." از سپیدار)

بعضی از دخترا ... و شماری از پسرای من!

اگه دوست دارید با تعدادی از دختر پسرای من تو دانشکده آشنا بشین... این فهرست رو بخونید... البته تو اینها چند تا هم پدر و مادر مهربون پیدا می شن که چشم و چراغ کلاس ما هستن:

درس معنی شناسی نیمسال دوم 1384- 1385

  1. سید هادی حسینی چاووشی (نماینده کلاس): دلا منال ز ناسازگاری ایام... چه سازگار چه ناسازگار می گذرد
  2. ایمان ابراهیم بای سلامی:گل باش که همنشین عطار شوی...زآن روز که همدم خس و خار شوی   زحمت متراش و مژده رحمت باش .... پل باش به جای آنکه دیوار شوی (مجتبی کاشانی)
  3. آذر رسولی: خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی
  4. سمیه بهرامیان: و میان گل نیلوفر و قرن... پی آواز حقیقت باشیم
  5. عاطفه نامداریان: همه چیز از یاد آدم می رود مگر یادش که همیشه یادش هست
  6. حمیدرضا عاشری: کس نکند به جای تو آنچه به جای خود کنی... هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
  7. سیدحامد اردهالی: خداوند نان روزانه ما را خواهد داد... دعا کنید راه آسمان بسته نباشد
  8. احسان مقدم: وقتی شاد هستی آرام بخند... تا غم بیدار نشود... وقتی غمگینی... آروم گریه کن تا شادی ناامید نشود....
  9. فاطمه احمدی: تو خورشید من باش تا من برایت .... چو صحرای تفتیده گرم باشم
  10. سارا هاشمی: هرکس که چرایی زندگی را دریافته است، با هرچگونه ای خواهد ساخت
  11.  جو اد منتظری: (بعدا می گم)
  12. حسام الدین مقامی کیا: (بعدا می گم)
  13. فرح خادم المله: نمی توان حقیقت را ندانسته رها کرد... چون شان آدمی شناخت حقیقت است (آندره بونار. فیلسوف فرانسوی)
  14. مرجان حاجی رحیمی: جیرجیرگ به خرس می گه دوست ات دارم... خرسه می گه الان وقت خواب زمستونی هست... بعدا صحبت میکنیم... ولی نمی دونست عمر جیرجیرک سه روزه
  15. زینب علامه زاده: می توان لحظه را در زیر میکرسکوپ به قرن تبدیل کرد
  16. هما زحلی: روز بکار شب بردار
  17. عاطفه بیات: روز اول که به استاد سپردند مرا.... دیگران را خرد آموخت مرا مجنون کرد
  18. هایده شفیعی: پرواز را به خاطر بسپار... پرنده مردنی است
  19. صدیقه بهارلو: به خدا توکل داشته باش
  20. حمید بازگشا: تنها کلمات اند که وجود دارند... باید ادامه داد
  21. رضا مسعود سینکی فرد: الم یعلم بان الله یری... آیا فکر نمی کنید که خدا می بیند
  22. سعید توفیق: عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان... روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم
  23. امیر مقدمی: خدایا شکر
  24. میرابراهیم رییسی:‌ من آنم که در گهواره ... ننه ام گفت بیداری... گفتم آره
  25. لیلا جودی: فردا حتما بهتر از امروز است
  26. احسانه حاجی اسماعیلی: می توانم چون می خواهم
  27. محمد شفیعی: من فاش کنم حقیقت مطلب را .... هر چیز که در جستن آنی، آنی
  28. ابوالفضل معدن کن: امروز را دریاب که فردا دیر است
  29. هدایت عبداللهی: امید به خداوند نردبان عزت است
  30. داوود میاندهی: آمده ام تا بروم ... پس توقف معنی ندارد
  31. ابراهیم واحد:  گوهر جام جم از کون و مکان دگر است... تو تمنا ز گل مرده روا می داری
  32. محمدرضا اقبالی: هرکه از وصل زند دم خبر از راهش نیست... آن بود واصل این راه که در راه بود

 

درس مهندسی اطلاع رسانی نیمسال دوم 1384- 1385:

    

  1. سمانه سادات هاشمی پور: به گمانم فردا روز خوبی باشد
  2. مرجان حیرتی: در پس هر زمستان بهاری است
  3. عاطفه رضوان نیا: اهمیت در نگاه تو هست... نه در آن چیزی که به آن می نگری
  4. مینا ملکی: آدمیزاد هرچه انسان تر می شود، چشم براه تر می شود
  5. مهلا ابراهیمی: رسالت ما زندگی کردن است نه زنده بودن
  6. سروین عالی دایی: فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست... کفر است در این مذهب خودبینی وخودرایی
  7. زهرا الهی یکتا: و عشق هدیه ای است از جانب خداوند
  8. مریم آذیش: دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت.... دایما یکسان نباشد دور دوران غم مخور
  9. رضا مسعود سینکی فرد: فکر نمی کنید خدا شما را می بیند؟
  10. سمیرا ذوالفقار: خداکشتی آنجا که خواهد برد... و گر ناخدا جامه بر تن درد
  11. صدیقه بهارلو: همانا دلها با یاد خدا آرامش می یابند
  12. هما زحلی: و سرخوش ام به زیستن که کشف تازه من است...
  13. سمیه سبزعلی: من رو به زوال ام دم آغاز تویی
  14.  کیمیا غلامشاهی: True love dosen’t have a happy ending… the love doesn’t have an ending…
  15. مطهره شفیعی: دو راه برای تمام مسائل هست:‌ سکوت و گذر زمان
  16. مجید میرزاحیدری: دلم برای شما تنگ می شود همیشه استاد... بزرگوار هستید و باشید
  17. علیرضا قدردوست نخچی: این دنیا کوچک تر از آن است که به هم نرسیم
  18. رحیم مهران خانسری: زندگی زیباست ولی می شود زیباترش ساخت 
  19.  میترا محتشمی: همت بدرقه راه کن ای طایر قدس ... که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
  20. لیلا جودی: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل .... کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

  21. صنم آقابالا: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید.... معشوق همینجاست بیایید بیایید

  22. نسرین نوری: بیدلی در همه احوال خدا با او بود... او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

  23. پیام پورمرادیان: بعدا می گم

  24. مرضیه حاجی پور: نمی دانی چه می دانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است.... چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است

  25.  یزدان امیدی: جان نباشد جز خبر در آزمون ... هر که را افزود خبر جانش تهی است

  26. فردین پازوکی: در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم... لطف آنچه تو بنمایی حکم آنچه تو فرمایی

  27. معصومه فدایی: زندگی زیباست ای زیبا پسند... زنده اندیشان به زیبایی رسند

                                 آنقدر زیباست این بی بازگشت... کز برایش می توان از جان گذشت

  28. مهدی محمدزاده: بنی آدم اعضای یکدیگرند... که در آفرینش ز یک گوهرند

  29.  احسانه حاجی اسماعیلی: چای بخور ... غصه نخور

  30.  حدیث علمی: در جهان دو عنصر فراوان وجود داره... هیدروژن و حماقت

  31.  فاطمه احمدی: تو خورشید من باش تا من برایت... چو صحرای تفتیده گرم باشم