این مطلب رو مرجان حاج رحیمی بعد از حرف های صبح چهارشنبه ام تو کلاس درس، نوشته...:
همین روزها بود.اسفند سال گذشته را می گویم.زمانی که در آخرین نفسهای زمستان در اعتراض به خبری کوتاه که به بسته شدن دانشکده خبر اشاره داشت,تحصن کردیم.
یادم نمی رود آن روز زمستانی را که حتی تحصن ما به محوطه حفاظت شده ریاست جمهوری در خیابان پاستور هم کشید.
یادش به خیر! من بودم و لطیف نکویی و پناه فرهاد بهمن که تا ساعت 6 بعدازظهر گرسنه و تشنه در اتاقهای تو در توی رسیدگی به شکایات نهاد ریاست جمهوری دنبال جریان بسته شدن دانشکده خبر بودیم.دانشکده ای که به اعتقادمان مرکز پرورش 80 درصد از نیروهای فعال رسانه هاست.سرانجام هم سید محمد خاتمی شخصا درباره دانشکده دستور ابقا داد.
یکسال از آن ماجرا و جریان سازی که به وسیله بچه های دانشکده در روزنامه و سایت ها شد,می گذرد.حالا آب ها از آسیاب افتاده و کمتر کسی است که آن روزهای دلهره آور و اضطراب زا را به یاد آورد.حتی کسانی مثل دکتر جعفری که ریاست دانشکده را به عهده دارد و امروز ما را به فضولی و بی تعهدی نسبت به استادان محکوم می کند.
دانشکده خبر روزی حرف اول را در میان دانشکده های ارتباطات دانشگاههای سراسری و آزاد می زد.امروز هم بسیاری از صاحب نامان مطبوعات هستند که از این دانشکده فارغ التحصیل شده اند.
اما بهتر است بگویم:خداحافظ روزهای طلایی!
از زمانی که آزمون دانشکده خبر از آزمون سراسری جدا شد و به علمی-کاربردی پیوست و بویژه از زمانی که از دانشجویان شهریه گرفتند (سال 81-ورودی ما) روز به روز کیفیت آموزشی نیز تحلیل رفت.
ما چه خبرنگارانی هستیم که حتی نمی توانیم حق خودمان را بگیریم؟ زمانی که دانشکده پولی شد صدایمان در گلو خفه شد.حتی در زمان دولت جدید که شعار ارزانی,عدالت و براری داشت و ریاست جدید خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) که خود استاد دانشکده است و درد دانشجویان را می فهمد (همسر,خواهر و خواهرزاده اش در این دانشکده هرچند به صورت رایگان درس می خوانند) وضعیت نه تنها بهتر بلکه بدتر شد. شهریه ها نجومی افزایش یافت و برخلاف دستور العمل دانشگاه جامع علمی-کاربردی و حتی آزاد علاوه بر افزایش شهریه متغیر شهریه ثابت نیز افزایش یافت! این بار نیز سکوت کردیم.شاید این سکوت به خاطر حرمتی بود که برای دانشکده و استادانمان قائل بودیم.
اما حالا برچسب بی توجهی,تنبلی و بی تعهدی به ما زده می شود.
استاد عزیز با تمام احترام و ارادتی که نسبت به شما دارم,اینها را تنها برای این می نویسم که دیگر نگویید شما هیچ یک شهامت و شجاعت یک دانشجو را ندارد.
از استادان دانشکده گفتید. از “علی اکبر قاضی زاده” که به گفته خودتان به خواست دانشجویان قرارداد او را فسخ کردید و امروز قول دادید که او را برمی گردانید و از استاد دکتر “جابر عناصری” که به دلیل عدم هماهنگی دانشجویان با آموزش مدتی است که از دانشکده دلخور شده.متاسفانه از استادان صاحب نام دانشکده فقط همین دو نفر باقی مانده بودند که آنها نیز…
قصد جسارت ندارم ولی طبق ضوابط داشنگاه جامع علمی-کاربردی 70 درصد استادانی که در این دانشکده از آنها بهره می گیرید,مورد تایید علمی نیستند.حتی دانشکده خبر هیات علمی نیز ندارد.
شما از هرکسی برای تدریس دعوت می کنید.از معاون امور مالی تا امام جماعت نمازهای ظهر و عصر دانشکده.از کارمند وزارت ارشاد تا کارمند خبرگزاری.از کسانی که جزوه را روخوانی می کنند و ما هم مثل میرزابنویس ها فقط می نویسیم و اگر احیانا سوالی پرسیده شود,پاسخی در پی ندارد.
لابد می گویید اگر بد بودند شکایت می کردید.این کار را هم کردیم ولی بی فایده بود.نظیرش هم گزارش نویسی که دو ترم پیش ارائه شد.استاد این درس خودش گفت که تاکنون حتی یک گزارش مکتوب هم ننوشته و هرچه داشته تصویری بوده و بس و شما نه تنها او را عوض نکردید بلکه امروز گفتید از بهترین استادان بوده است.
آقای دکتر! شما فرمودید که ما دانشجویان کلاسهای درس را جدی نمی گیریم.شما بگویید چطور می توان 6 دانگ حواس را جمع کلاسی کرد که تجربه های استاد آن از تجربه شاگردان کمتر است؟
این حرفها مدتها بود در دلم محبوس شده بودند.خودتان خواستید و به حکم دموکراسی که در شما سراغ دارم آنها را نوشتم وگرنه تا پایان عمر ناگفته و سربسته می ماندند.هر لحظه هم بخواهید برای دفاع از آنچه نوشتم حاضرم!
با تشکر