-
جام جهانی فوتبال، کامروایی ها و ناکامی ها و ... روح ملی
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 02:53
مسابقات جام جهانی فوتبال در جریان است. اگر این مسابقات به مرکز توجه و کانون هیجان عمومی در تمامی سطوح مردمی و رسمی تبدیل شده است، به دلیل حضور عوامل و متغیرهای متعدد بدنی، فنی، علمی، هنری، هوشی و حتی اقتصادی سیاسی در ورزش فوتبال و نیز ایفای نقش متغیرهای مضاعفی در این مسابقات در بالاترین سطح جهانی است. کارشناسان، تحلیل...
-
برای آنها که هنوز ....!
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 06:13
اگر زمانی عاشق شدید، از هر نوعی که باشد، ... فراموش نکنید که ارزش عشق تان حکم می کند که به تجربه دریابید... معشوق تا چه اندازه در باغ عشق شما سیر می کند! ویران کننده ترین فاجعه این است که عاشق باشید اما معشوق نباشید! حتی پروردگار بی نیاز هم، عاشق بود اما معشوق بودن را می خواست... پس تو را آفرید! تردید نکنید که عشق یک...
-
بفرمایید... این هم کفش شما!
شنبه 13 خردادماه سال 1385 17:19
جواد منتظری، دانشجوی خبرنگار دانشکده خبر نوشته: دولت نهم خیلی به فکر پا برهنه هاست. میگید نه حتما یه سری به وبلاگ من بزنید دکتر. خوشحال می شم چند روز پیش حداد عادل به همراه تعدادی از "هم بازی هایش" برای بازدید از تمرینات تیم ملی به کمپ تیم های ملی آمده بود. صفار هرندی و تعدادی از نمایندگان مجلس نیز او را همراهی می...
-
هذیان (۳)
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 14:46
اینجا سرزمین هذیان است، هذیان! تن ها، ذهن ها، مغزها... توی تب می سوزن... از طبع شون خالی ان... گیج می زنن... زبان ها، واژه ها، عبارات، هذیان اند... چشم ها هذیان... ریخت آدم ها هذیان... لباس ها، آرایش ها، راه رفتن ها... (کلیک کنید) اول: کاریکاتوریست (آذری زبان!) کاریکاتوری در نسخه جمعه روزنامه ایران درج می کند. وقتی که...
-
زندگی سخت است اما انسان از او سخت تر است...
جمعه 5 خردادماه سال 1385 09:59
• آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است • آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند • آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد • آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند • آموخته ام که...
-
دردم از او هست و درمان نیز هم...
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 08:09
دوست و خواهر فرهیخته ام خانم مهندس آذر ب. در ارتباط با نظر یکی از خوانندگان نامهربان سپیدار مطلبی رو فرستادند که برای خود من بسیار درس آموز و لطیف بود... با توجه به ارزش والای این مطلب، و با اجازه خانم مهندس، عین مطلب ایشان رو تقدیم شما می کنم: سلام دکتر خسته نباشید قبل از اینکه نظرم رو در باره این مطلب بنویسیم باید...
-
هذیان(۲)
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 14:40
اینجا سرزمین هذیان است، هذیان! تن ها، ذهن ها، مغزها... توی تب می سوزن... از طبع شون خالی ان... گیج می زنن... زبان ها، واژه ها، عبارات، هذیان اند... چشم ها هذیان... ریخت آدم ها هذیان... لباس ها، آرایش ها، راه رفتن ها... (کلیک کنید) یک دختر امروزی!! و غیرسنتی!! دخترک نبش خیابان ایستاده... ظاهرا منتظر تاکسی است... یک...
-
مرغکان از بهر تو عاشق وش اند
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 00:31
ای خدا ای برتر از اندیشه ها ای عیان در شاخه ها و ریشه ها ای همه عالم پر از آوای تو وی بیانم عاجز از معنای تو عقل ما را عشق تو دیوانه کرد جان ما را باده ات میخانه کرد آسمان ها در خط پرگار تست نقش گل ها پرده پرده کار تست رنگ ها زد نقش تو بر کهکشان آسمانها از تو شد اخترنشان اختران گلهای باغ آسمان کهکشان ها چلچراغ آسمان...
-
خدا را به خاطر همه مشکلات ام ... شکر گزاری می کنم
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 01:07
خدا را شکر که تمام شب صدای خورخور شوهرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است. I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه...
-
دریچه هایی برای نگاه به زندگی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 21:41
زندگی تکرار تفکر است در حلقه حیات زندگی معمای وجود است در تفکر بشر زندگی آزمایشگاه صبر است برای موجودی کم طاقت زندگی لطف اجباری اما شیرین خداوند است اما... زندگی خالی است آن را پر کن. زندگی یک مشکل است، با آن روبرو شو. زندگی یک معادله است، موازنه کن. زندگی یک معما است، آن را حل کن. زندگی یک تجربه است، آن را مرور کن....
-
ابدی هستیم... چون جلوه ای از خداوندیم!
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 14:19
ویکا گفت: ما ابدی هستیم چون جلوه ای از خداوندیم. برای همین از میان زندگی ها و مرگ های بسیاری می گذریم. از نقطه ای بیرون می آییم که هیچ کس نمی شناسد و به سوئی می رویم که هیچ کس نمی داند. ویکا ادامه داد: مساله این است که وقتی مردم به حلول روح فکر می کنند. همواره با سوال بسیار سختی رو به رو می شوند: با توجه به آن که در...
-
هرگز از مرگ نهراسیده ام...
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 12:29
هرگز ار مرگ نهراسیده ام اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود! هراس من - باری - همه، از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون تر باشد جستن یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتن خویش باروئی پی افکندن ..... اگر مرگ را از این همه، ارزشی بیش تر باشد حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم! اگر مرگ را...
-
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم...
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 20:59
مرغی نهاده روی ز باغی به خرمنی ناگاه دید دانه لعلی به روزنی پنداشت چینه ای ست...به چالاکیش ربود آری نداشت جز هوس چینه چیدنی چون دید هیچ نیست فکندش به خاک و رفت زین سانش آزمود ... چه نیک آزمودنی!! خواندش گهر به پیش... که من لعل روشنم روزی به این شکاف فتادم ز گردنی ما را فکنده حادثه ای... ورنه هیچگاه گوهر چو سنگریزه...
-
خانه دوست کجاست...
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 21:22
آرزوی باغبان.... در زندگی برای اندوه همه بهانه ها مهیاست، نیازی به کندو کاو نیست. به دنبال بهانه ای برای شاد بودن باش و از بهانه های کوچک شادی آفرین به بهانه اصلی بازگرد، به او... ... به مهربانی که نهال وجود ما را در گلدان طبیعت کاشت، تنها به این آرزو که چوب عریان وجود ما ریشه شادی بزند و از این گلدان کوچک و...
-
نهال به مرجان می گه: جو گیر نشو دختر! تو از چی خبر داری!!؟
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 08:58
نهال دختر معترض من توی دانشکده، دیروز به مرجان نوشت: اینقدر جو گیر نباش مرجان …. تو از هیچ چیز بین اونا خبر نداری … تو که حرفای طرف مقابل رو نشنیدی … این قدر زود قضاوت نکن و خودت رو ننداز وسط مسائلی که ازش خبری نداری … این چند روز بچه های من توی دانشکده، ابراز محبت های زیادی نسبت به بابای فقیرشون داشتن... می خوندم و...
-
روز دانایی... مبارک باد!
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 07:53
درس معلم ار بود زمزمه محبتی... روز دانایی، روز آموختن... و روز روشنایی بر همه مسافران راه اندیشه... مبارک باد!
-
یادم باشد...
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 12:07
یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک...
-
پایان!
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 10:21
مدیرعامل محترم ایرنا جناب آقای خادم باسلام و احترام، با توجه به جمیع مسائل و جوانب مختلف شرایط موجود، و پیرو قرار و توافق حضوری، به این وسیله درخواست بازنشستگی و یا بازخریدی خود از خدمت در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی را تقدیم می دارم. امیدوارم این اقدام موجب گشایشی برای دانشکده خبر و دانشجویان، اساتید و همکاران آن...
-
برای لحظه های دلتننگی!
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 22:01
دل غمدیده ما در جهان غمخوار هم دارد برای راز دل، دل محرم اسرار هم دارد سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما اگر گوید سخن، داند ضرر بسیار هم دارد نمی گویم به غیر حق به عالم گرچه می دانم که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دارد سر سبزم زبان سرخ آخر میدهد بر باد چرا چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد هنوز ای مدعی اندر فراز...
-
ازت متنفرم... اما بازهم می یام ببینم ات!
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 15:19
سلام سپیدار... از اینکه می بینم هنوز هم زنده ای متاسفم و همینطور متاسف تر می شم اگه حال ات خوب باشه... می دونی بعضی وقت ها فکر می کنم که تو عجب رویی داری ها!؟ چقدر من باید بیام تو این قسمت نظرسنجی ات و بگم "بسیار ناخرسندم" و تو بازهم ادامه می دی و راه می ری رو زمین! تازه شانس آوردی که تو گزینه هات به جای بسیار...
-
نه می خواند... نه می اندیشد این ناسازگار ... ای داد!
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 19:53
این قطعه زیبا و عمیق رو "غریب آشنا" فرستاده. ازش متشکریم. بخونیدش: سرانجام بشر را،این زمان ،اندیشناکم، سخت بیش از پیش، که می لرزم به خوداز وحشت این یاد، نه می بیند، نه می خواند، نه می اندیشد، این ناسازگار، ای داد! نه آگاهش توانی کرد، با زاری نه بیدارش توانم کرد، با فریاد! نمی داند، بر این جمعیت انبوه و این پیکار...
-
هذیان (۱)
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 08:33
تب، تمام تن اش رو گرفته بود ... آب پوست اش رو لزج کرده بود و حالش دور سرش می چرخید... همراه همه دنیا که گیج می زد. توی ذهنش یه حجم گنده بد هیبت غوغا می کرد... حالش رو نمی فهمید... و ردیف بی نظم و نسق واژه هایی که به زبونش جاری می شد ... توان توصیف اون حجم بدهیبت و سنگین رو نداشت... پریشانی واژه ی ضعیف و بیچاره ای هست...
-
محض گل روی شما!
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 19:35
گفتم که شیرین منی ... گفتی تو فرهادی مگر! گفتم خرابت می شوم... گفتی تو آبادی مگر! گفتم ندادی دل به من... گفتی تو جان دادی مگر! گفتم ز کوی ات می روم... گفتی تو آزادی مگر! گفتم خموشم سال ها... گفتی تو فریادی مگر! گفتم فراموشم مکن... گفتی تو در یادی مگر! گفتم که بر بادم مده... گفتی نه بر بادی مگر! گفتم که این شعرم...
-
همه رفقای من!
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 11:57
همه رفقای من، من را دوست دارند...! و همه، با لبخند روبرویم می ایستند همه رفقای من، دستانم را می فشارند، دست بر شانه هایم می گذارند و ... صورتم را می بوسند همه رفقای من، از حالم جویا می شوند وقتی که سر راهی، من را می بینند همه رفقای من روبرویم می نشینند و با من گفتگو می کنند... و من... همیشه می کوشم تا چشمانم، رازهای...
-
سارا کوچولو معجزه رو به پنج دلار خرید!
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 17:29
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر و مادرش درباره ی برادر کوچک ترش صحبت می کنند. فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه ی جراحی پر خرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد....
-
مواظب باشین کسی رو از بالکن پرت نکنین!!
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 00:07
یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه. دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه «خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد شدی؟» مریض پاسخ میده: «محض اطلاعتون باید بگم که من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونهم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،...
-
آن جان به جهان آمد... میلاد مبارک باد!
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 16:11
آن جان به جهان آمد، میلاد مبارک باد خورشید به بام آمد، میلاد مبارک باد طی شد شب ظلمانی، سر شد غم هجرانی ایام به کام آمد، میلاد مبارک باد فرزانه یوسف سا، دردانه ابراهیم نورم به دو چشم آمد، میلاد مبارک باد میراث بر آدم، موسی وش و عیسا دم پیغامبر خاتم، میلاد مبارک باد بر اهل جهان رحمت، بر غم زدگان فرحت آن در یتیم دهر،...
-
میلاد رحمه للعالمین مبارک باد
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 11:23
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در جمال محم د سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد تهنیت باد... میلاد جان جهان، بهانه آفرینش، پیامبر مهربانی و رحمت، نگین نبوت و خاتم رسالت محمدبن عبدالله، سلام و صلوات خداوندی بر او و بر خاندان پاکش!
-
نامه ایران خانوم به جد پدری کاندولیزا در افریقای غربی!
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 23:44
سلام جد پدری کاندولیزا! من ایران خانوم هستم. می دونین چقدر دوندگی کردم تا آدرس شما رو توی این بر و بیابون گیر آوردم. البته من می دونم که شما دویست سیصد سال قبل به رحمت خدا رفتین ولی چاره ای نداشتم جز این که در عالم ارواح مصدع اوقات بشم. راستش می خواستم این نامه رو برا شوهر کاندولیزا بنویسم ولی دیدم این دختره چش سفید...
-
تکلیف شب اول: با همکاری مشترک جک و کاندولیزا!!
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 11:59
توضیح: این مطلب رو مخصوص دانشجویان دانشکده خبر و سایر دانشجویان حوزه رسانه و علاقمندانی از این قبیل گذاشتم. لطفا مطلب را بخوانید و به این سوالات پاسخ دهید: ۱. آقای استراو صحبت از لزوم پایبندی ایران به تعهدات خود در چارچوب معاهده ان.پی.تی می کند و تحقق این پایبندی را هم به تعلیق کامل هرنوع فعالیت غنی سازی مشروط می...